part
part:⁷
تهیونگ: سلام
یونا: سلام
تهیونگ: خب آماده ای؟ بریم؟
یونا: بریم
تهیونگ و یونا رفتن سمت عمارت و بعد چندمین رسیدن
یونا: چه بزرگه
تهیونگ: آره خیلیا اینجا زندگی میکنن بریم داخل
یونا: بریم
تهیونگ یونا رو برد طبقه بالا و بردش تو یه اتاق
تهیونگ: این اتاقمونه
یونا: خیلی خوشگله
تهیونگ: یعنی تعجب نگردی گفتم اتاقمون
یونا:نه
(شب)
یونا " تو اتاق نشسته بودم و تو گوشیم بودم که تهیونگ اومد داخل
تهیونگ: آماده شو بریم پایین شام بخوریم
یونا: باشه
یونا " یه لباس مناسب پوشیدم از اونجایی که خیلی اهل آرایش نبودم فقط یه رژ پررنگ زدم و رفتم پایین
لیا رو به جنا: این دیگه کیه
جنا: نمیدونم
یونا: سلام می چا هستم
یونجو: می چا جان قراره با تهیونگ ازدواج کنه
جنا و لیا: چی؟
هانول: چیزی شده
لیا: نه
تهیونگ: چند وقت دیگه عروسیمون
ادامه دارد...
[ببخشیداینقد کم میزارم اونطوری آپ نمیشه حمایت کنید]
تهیونگ: سلام
یونا: سلام
تهیونگ: خب آماده ای؟ بریم؟
یونا: بریم
تهیونگ و یونا رفتن سمت عمارت و بعد چندمین رسیدن
یونا: چه بزرگه
تهیونگ: آره خیلیا اینجا زندگی میکنن بریم داخل
یونا: بریم
تهیونگ یونا رو برد طبقه بالا و بردش تو یه اتاق
تهیونگ: این اتاقمونه
یونا: خیلی خوشگله
تهیونگ: یعنی تعجب نگردی گفتم اتاقمون
یونا:نه
(شب)
یونا " تو اتاق نشسته بودم و تو گوشیم بودم که تهیونگ اومد داخل
تهیونگ: آماده شو بریم پایین شام بخوریم
یونا: باشه
یونا " یه لباس مناسب پوشیدم از اونجایی که خیلی اهل آرایش نبودم فقط یه رژ پررنگ زدم و رفتم پایین
لیا رو به جنا: این دیگه کیه
جنا: نمیدونم
یونا: سلام می چا هستم
یونجو: می چا جان قراره با تهیونگ ازدواج کنه
جنا و لیا: چی؟
هانول: چیزی شده
لیا: نه
تهیونگ: چند وقت دیگه عروسیمون
ادامه دارد...
[ببخشیداینقد کم میزارم اونطوری آپ نمیشه حمایت کنید]
- ۹.۶k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط