🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده
#پارت298
#جلد_دوم
اهورا دوباره بهش گوشزد کرد که نباید کسی از جریان اومدن من با خبر باشه و اونم قول داد و رفت
اما با رفتن اون دوباره زنگ خونه به صدا در اومد وقتی اهورا با فکر اینکه شاهینه و چیزی جا گذاشته باشه درو باز کرد با دیدن کیمیا درست روبه رومون توی این خونه همگی شوکه شدیم
کیمیا با دیدن من کاملاً شوکه شده بود و ما از حضور اون توی این خونه اما با این شوکی که بهمون وارد شده بود اهورا زودتر خودشو جمع و جور کرد کنار من ایستاد و رو به کیمیا گفت
تو اینجا چه غلطی می کنی؟
کیمیا هنوزم تو ش ک بود باورش نمی شد که من برگشته باشم و اهوراپیش من باشه بهم نزدیک تر شد اهورا بین منو کیمیا قرار گرفت
_مگه با تو نیستم اینجا چیکار می کنی؟ به خودش اومد گفت
_دنبال شاهین آمده بودم میدونستم با تو در ارتباط اومده بودم ببینمت
که الان متوجه شدم که بازنت زندگی میکنی
اهورا پوزخندی زد و گفت
_ بایدبهت توضیح بدم با زنم تو این خونه زندگی کنم!
ربطی به تو داره اصلا ؟
میتونستم عصبانیت از چشمای کیمیا بخونم
چشماش قرمزشده بود و من می دیدم که چطور داره از عصبانیت ناخوناشو به کف دستش فشار میده
اهورا کنار زدم و خودم رو به روش ایستادم و گفتم چه انتظاری داشتی فکر میکردی من شوهرمو دو دستی تقدیم تو می کنم و میرم برای همیشه؟ اما اشتباه کردی من از خانوادم نمیگذرم اونم در مقابل تویی که میدونم مثل یه مار میمونی اما من به شوهرم بیشتر از هر کسی دیگه اعتماد دارم الان که اینجام تنها وظیفه تواینه بچه مارو به سلامت به دنیا بیاری و بعد گورتو گم کنی و بری
نمی خواستم بفهمی که برگشتم چون حال و حوصله دیدنتو حرف زدن باهاتونداشتم اما حالا که فهمیدی رک وراست باهات حرف میزنم پاتو از زندگیم بکش بیرون منو ایلین گذشته نیستم تو این چند ماه خیلی تغییر کردم و عوض شدم
الان میتونم جونتو بگیرم دیگه برای نگه داشتن شوهرم و زندگیم از هیچ کاری دریغ نمی کنم
چه باورت بشه چه نه شدم یکی لنگه خودت و تو این من جدید و ساختی
ازت ممنونم
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#خان_زاده
#پارت298
#جلد_دوم
اهورا دوباره بهش گوشزد کرد که نباید کسی از جریان اومدن من با خبر باشه و اونم قول داد و رفت
اما با رفتن اون دوباره زنگ خونه به صدا در اومد وقتی اهورا با فکر اینکه شاهینه و چیزی جا گذاشته باشه درو باز کرد با دیدن کیمیا درست روبه رومون توی این خونه همگی شوکه شدیم
کیمیا با دیدن من کاملاً شوکه شده بود و ما از حضور اون توی این خونه اما با این شوکی که بهمون وارد شده بود اهورا زودتر خودشو جمع و جور کرد کنار من ایستاد و رو به کیمیا گفت
تو اینجا چه غلطی می کنی؟
کیمیا هنوزم تو ش ک بود باورش نمی شد که من برگشته باشم و اهوراپیش من باشه بهم نزدیک تر شد اهورا بین منو کیمیا قرار گرفت
_مگه با تو نیستم اینجا چیکار می کنی؟ به خودش اومد گفت
_دنبال شاهین آمده بودم میدونستم با تو در ارتباط اومده بودم ببینمت
که الان متوجه شدم که بازنت زندگی میکنی
اهورا پوزخندی زد و گفت
_ بایدبهت توضیح بدم با زنم تو این خونه زندگی کنم!
ربطی به تو داره اصلا ؟
میتونستم عصبانیت از چشمای کیمیا بخونم
چشماش قرمزشده بود و من می دیدم که چطور داره از عصبانیت ناخوناشو به کف دستش فشار میده
اهورا کنار زدم و خودم رو به روش ایستادم و گفتم چه انتظاری داشتی فکر میکردی من شوهرمو دو دستی تقدیم تو می کنم و میرم برای همیشه؟ اما اشتباه کردی من از خانوادم نمیگذرم اونم در مقابل تویی که میدونم مثل یه مار میمونی اما من به شوهرم بیشتر از هر کسی دیگه اعتماد دارم الان که اینجام تنها وظیفه تواینه بچه مارو به سلامت به دنیا بیاری و بعد گورتو گم کنی و بری
نمی خواستم بفهمی که برگشتم چون حال و حوصله دیدنتو حرف زدن باهاتونداشتم اما حالا که فهمیدی رک وراست باهات حرف میزنم پاتو از زندگیم بکش بیرون منو ایلین گذشته نیستم تو این چند ماه خیلی تغییر کردم و عوض شدم
الان میتونم جونتو بگیرم دیگه برای نگه داشتن شوهرم و زندگیم از هیچ کاری دریغ نمی کنم
چه باورت بشه چه نه شدم یکی لنگه خودت و تو این من جدید و ساختی
ازت ممنونم
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۱۱.۷k
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.