گمشده
گمشده
#part_52
#بــــرکــــ
با شنیدن حرفای آسیه خشکم زد و ناباور به طرف اتاق برگشتم...
دوروک با دیدنم تعجب کرد و گفت
دوروک:پس کو قهوت؟
بدون اینکه جوابشو بدم روی تخت کنارش نشستم
دوروک:برکو داداش تو فضایی؟؟یک کار ازت خواستیما
برک:تو میدونستی آسیه تورو دوست داره؟
دوروک:از اول میدونستم روم فاز داره جوریکه هردفعه بهش نزدیک میشم دست پاشو گم میکنه
با عصبانیت به طرفش برگشتم
برک:توکه میدونستی چرا تکلیفشو روشن نکردی؟!
چرا داری بازیش میدی؟!
کلافه پوفی کشید و از روی تخت بلند شد
دوروک:بیخیال برکو حصله اون عذاب وجدان مسخرتو ندارم
لطفا این مردونگیتو برا خودت نگه دار
بلند شدم و مقابلش وایسادم..سعی کردم صدام بالا نره
تا دخترا متوجه نشن
برک:تو اصلا کسی رو دوست داری؟
بعضی وقتا شک میکنم که منو دوست داری
تو حتا به خودتم نمیتونی اعتماد کنی
سریع به طرفم برگشت و با صدای بلند گفت
دوروک:برک دوست داشتن چیه؟؟میشه برام معنی کنی؟
چون من اصلا نمیدونم دوست داشتن چیه
توی بچگی وقتی دلت بخاد بری شهربازی اما بجاش تورو
تو اون شکنجهگاه زندانی کنن دیگه معنی دوست داشتن فراموش میکنی..میدونی اوج بدبختیه من کجاش بود؟
وقتی 10سالم بود بابام گفت تو هرزهی
آخه بچهی 10ساله میدونه هرزگی چیه؟
میدونی من چه شبایی از شدت درد خوابم نمیبرد؟
از شدت درد فریاد میکشیدم اما کسی نبود به دادم برسه:)!
من تو زندگیم انقدر دارم درد میکشم که نمیتونم
خودمو با تفکرات مسخره یک دختر درگیر کنم
چون من عاشقی رو بلد نیستم؛رفاقت بلد نیستم
خندیدن بلد نیستم؛حتا گریه کردنو بلد نیستم...
میدونی؛من یک حس بیحسی نسبت به هرحسی دارم:)!
#part_52
#بــــرکــــ
با شنیدن حرفای آسیه خشکم زد و ناباور به طرف اتاق برگشتم...
دوروک با دیدنم تعجب کرد و گفت
دوروک:پس کو قهوت؟
بدون اینکه جوابشو بدم روی تخت کنارش نشستم
دوروک:برکو داداش تو فضایی؟؟یک کار ازت خواستیما
برک:تو میدونستی آسیه تورو دوست داره؟
دوروک:از اول میدونستم روم فاز داره جوریکه هردفعه بهش نزدیک میشم دست پاشو گم میکنه
با عصبانیت به طرفش برگشتم
برک:توکه میدونستی چرا تکلیفشو روشن نکردی؟!
چرا داری بازیش میدی؟!
کلافه پوفی کشید و از روی تخت بلند شد
دوروک:بیخیال برکو حصله اون عذاب وجدان مسخرتو ندارم
لطفا این مردونگیتو برا خودت نگه دار
بلند شدم و مقابلش وایسادم..سعی کردم صدام بالا نره
تا دخترا متوجه نشن
برک:تو اصلا کسی رو دوست داری؟
بعضی وقتا شک میکنم که منو دوست داری
تو حتا به خودتم نمیتونی اعتماد کنی
سریع به طرفم برگشت و با صدای بلند گفت
دوروک:برک دوست داشتن چیه؟؟میشه برام معنی کنی؟
چون من اصلا نمیدونم دوست داشتن چیه
توی بچگی وقتی دلت بخاد بری شهربازی اما بجاش تورو
تو اون شکنجهگاه زندانی کنن دیگه معنی دوست داشتن فراموش میکنی..میدونی اوج بدبختیه من کجاش بود؟
وقتی 10سالم بود بابام گفت تو هرزهی
آخه بچهی 10ساله میدونه هرزگی چیه؟
میدونی من چه شبایی از شدت درد خوابم نمیبرد؟
از شدت درد فریاد میکشیدم اما کسی نبود به دادم برسه:)!
من تو زندگیم انقدر دارم درد میکشم که نمیتونم
خودمو با تفکرات مسخره یک دختر درگیر کنم
چون من عاشقی رو بلد نیستم؛رفاقت بلد نیستم
خندیدن بلد نیستم؛حتا گریه کردنو بلد نیستم...
میدونی؛من یک حس بیحسی نسبت به هرحسی دارم:)!
۲.۷k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.