پارت ۱۵۹ Blood moon
پارت ۱۵۹ Blood moon
دستمو جلوی صورتش تکون دادم
ا/ت:هوی بانو کجایی؟
به خودش اومد و گفت
سوجین:چقده تو خوشگل شدی دختر؟میگم بیا جونگکوک و طلاق بده زن من شو
ا/ت:همینم مونده شوهر به اون خوبی و ول کنم بچسبم به تو
سوجین:اوهو مرده شور تو و اون شوهرت و باهم ببرن
جونگکوک پشت میزش نشسته بود و به حرفای ما لبخند میزد
رفتم کنارش و روی پاش نشستم و دستاش و دور خودم حلقه کردم
بعدشم زبونمو واسه سوجین در اوردم
ا/ت:تا چشات دراد
سوجین:من جیمینو میخواممممممممممممم
برگشتم طرف جونگکوک و با هم زدیم زیر خنده گونمو بوسید و محکم تر بغلم کرد
با ضربه ای که به در خورد سریع از روی پاش بلند شدم و کنارش واستادم
کوک:بیا تو
منشی اومد داخل و یسری برگه جلوی جونگکوک گذاشت
و گفت اینا باید امضا بشن جونگکوک
بعد اینکه خوند همشون امضا کردو داد دستش
بهش گفت زنگ بزنه رستوران 4 تا پیتزا بیاره
اونم چشم پر حرصی گفت و رفت بیرون
من مونده بودم این دختره چرا اینجوری میکنه
سوجین:خب خانم بیا این طرف ببینم حالا پامیشی میای خوش گذرونی به من چیزی نمیگی؟
خودمو مظلوم گرفتم و با صدای بچه گونه ای گفتم
ا/ت:خاله جون بخدا کوکی نذاشت بهت بگم
سوجین با حرص گفت
سوجین:ایشون غلط کرد
جونگکوک از جاش بلند شد و گفت
کوک:جان؟
دستمو جلوی صورتش تکون دادم
ا/ت:هوی بانو کجایی؟
به خودش اومد و گفت
سوجین:چقده تو خوشگل شدی دختر؟میگم بیا جونگکوک و طلاق بده زن من شو
ا/ت:همینم مونده شوهر به اون خوبی و ول کنم بچسبم به تو
سوجین:اوهو مرده شور تو و اون شوهرت و باهم ببرن
جونگکوک پشت میزش نشسته بود و به حرفای ما لبخند میزد
رفتم کنارش و روی پاش نشستم و دستاش و دور خودم حلقه کردم
بعدشم زبونمو واسه سوجین در اوردم
ا/ت:تا چشات دراد
سوجین:من جیمینو میخواممممممممممممم
برگشتم طرف جونگکوک و با هم زدیم زیر خنده گونمو بوسید و محکم تر بغلم کرد
با ضربه ای که به در خورد سریع از روی پاش بلند شدم و کنارش واستادم
کوک:بیا تو
منشی اومد داخل و یسری برگه جلوی جونگکوک گذاشت
و گفت اینا باید امضا بشن جونگکوک
بعد اینکه خوند همشون امضا کردو داد دستش
بهش گفت زنگ بزنه رستوران 4 تا پیتزا بیاره
اونم چشم پر حرصی گفت و رفت بیرون
من مونده بودم این دختره چرا اینجوری میکنه
سوجین:خب خانم بیا این طرف ببینم حالا پامیشی میای خوش گذرونی به من چیزی نمیگی؟
خودمو مظلوم گرفتم و با صدای بچه گونه ای گفتم
ا/ت:خاله جون بخدا کوکی نذاشت بهت بگم
سوجین با حرص گفت
سوجین:ایشون غلط کرد
جونگکوک از جاش بلند شد و گفت
کوک:جان؟
۴.۵k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.