پارت ۱۵۸ Blood moon
پارت ۱۵۸ Blood moon
با رفتن جونگکوک همه ریختن سرمو و نفر یکی زدن تو سرم
نرگس:دختره ورپریده بگو ببینم چرا خندیدی؟
ا/ت:اخه شما واقعا نفهمیدین این اسکلتون کرده؟قربون این جذبه شوهرم برم که همتون سکته رو زدین
مریم:چییییییی؟
ا/ت:هیچی بابا
موقع ناهار چون صبحونم نخورده بودم صدای شکمم در اومده بود
با صدای شکمم بچه ها زدن زیر خنده
با حرص گفتم
ا/ت:ای رو اب بخندین خوب من صبحونه نخوردم
نرگس:وای وای بمیرم برات مادر
طوری باهم صمیمی شده بودیم که انگار چندساله باهم دوستیم
با صدای گوشیم از بچه ها عذر خواهی کردمو و جواب دادم
سوجین بود
سوجین:ای دختره چشم سفید حالا میای شرکت و چیزی به من نمیگی
ا/ت:علیک سلام خانم
سوجین:گیرم سلام تو به چه حقی بدون اجازه من پاشدی رفتی شرکت
ا/ت:من واقعا معذرت میخوام خانم
سوجین:حالا اینا رو بیخیال پاشو بیا اتاق جونگکوک
با تعجب و صدای بلند گفتم
ا/ت:تو الان شرکتی؟
سوجین:چرا داد میزنی؟اره پاشو بیا حوصلم سر رفت
ا/ت:خوب تو پاشو بیا اینجا
سوجین:_پاشو ببینم خیلی بهت خوش گذشته ها
با لبخند گفتم
ا/ت:اومدم
از جام بلند شدم و رو به بچه ها گفتم
ا/ت:بچه ها من دیگه برم
نازگل:ای بابا کجا میری حالا بودی
ا/ت:میام دوباره خانومی
از بچه ها خداحافظی کردمو رفتم طرف اتاق جونگکوک
در اتاق و زدم و رفتم تو سوجین تو اتاق نشسته بودو داشت نقاشی میکشید
سرشو که بلند کردو من و دید خشک شد رفتم
جلو دستمو جلوی صورتش تکون دادم
ا/ت:هوی بانو کجایی؟
به خودش اومد و گفت
سوجین:چقده تو خوشگل شدی دختر؟میگم بیا جونگکوک و طلاق بده زن من شو
ا/ت:همینم مونده شوهر به اون خوبی و ول کنم بچسبم به تو
سوجین:اوهو مرده شور تو و اون شوهرت و باهم ببرن
با رفتن جونگکوک همه ریختن سرمو و نفر یکی زدن تو سرم
نرگس:دختره ورپریده بگو ببینم چرا خندیدی؟
ا/ت:اخه شما واقعا نفهمیدین این اسکلتون کرده؟قربون این جذبه شوهرم برم که همتون سکته رو زدین
مریم:چییییییی؟
ا/ت:هیچی بابا
موقع ناهار چون صبحونم نخورده بودم صدای شکمم در اومده بود
با صدای شکمم بچه ها زدن زیر خنده
با حرص گفتم
ا/ت:ای رو اب بخندین خوب من صبحونه نخوردم
نرگس:وای وای بمیرم برات مادر
طوری باهم صمیمی شده بودیم که انگار چندساله باهم دوستیم
با صدای گوشیم از بچه ها عذر خواهی کردمو و جواب دادم
سوجین بود
سوجین:ای دختره چشم سفید حالا میای شرکت و چیزی به من نمیگی
ا/ت:علیک سلام خانم
سوجین:گیرم سلام تو به چه حقی بدون اجازه من پاشدی رفتی شرکت
ا/ت:من واقعا معذرت میخوام خانم
سوجین:حالا اینا رو بیخیال پاشو بیا اتاق جونگکوک
با تعجب و صدای بلند گفتم
ا/ت:تو الان شرکتی؟
سوجین:چرا داد میزنی؟اره پاشو بیا حوصلم سر رفت
ا/ت:خوب تو پاشو بیا اینجا
سوجین:_پاشو ببینم خیلی بهت خوش گذشته ها
با لبخند گفتم
ا/ت:اومدم
از جام بلند شدم و رو به بچه ها گفتم
ا/ت:بچه ها من دیگه برم
نازگل:ای بابا کجا میری حالا بودی
ا/ت:میام دوباره خانومی
از بچه ها خداحافظی کردمو رفتم طرف اتاق جونگکوک
در اتاق و زدم و رفتم تو سوجین تو اتاق نشسته بودو داشت نقاشی میکشید
سرشو که بلند کردو من و دید خشک شد رفتم
جلو دستمو جلوی صورتش تکون دادم
ا/ت:هوی بانو کجایی؟
به خودش اومد و گفت
سوجین:چقده تو خوشگل شدی دختر؟میگم بیا جونگکوک و طلاق بده زن من شو
ا/ت:همینم مونده شوهر به اون خوبی و ول کنم بچسبم به تو
سوجین:اوهو مرده شور تو و اون شوهرت و باهم ببرن
۴.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.