part20
#part20
"چند روز بعد"
ا.ت:
امروز قرار بود مرخص بشم..
تو این چند روز جیهوپ برام از گذشته میگف تا شاید تونستم چیزی به یاد بیارم..
-بریم خونه؟
+بریم
باهم رفتیم خونه که وقتی وارد خونه شدم با یه دختر رو به رو شدم.
+شما؟
×خانم خونه.
+ها؟جونگ کوک این چی میگه..
-بهت توضیح میدم برو بالا الان میام..
+باشه
رفتم بالا تو اتاق که چند مین بعد جونگ کوک اومد
+خب بگو اون کیه؟
-ببین ا.ت ازدواج ما اجباری بود و ما علاقه ای به هم نداشتیم اینم دوست دختر منه.
+اجباری؟ بدون هیچ حس؟ پس میشه ولم کنی برم؟
-نه تو حق رفتن به جایی رو نداری..
همینجا هم میمونی
+ولی من نمیتونم اینو تحمل کنم که شوهرم دوست دختر داره.
برو بیرون میخوام تنها باشم.
-اخه..
+لطفا‹با بغض›
-باشه
+درم ببند.
بعد رفتن جونگ کوک شروع کردم به گریه کردن
ینی چی که خانواده ندارم
ینی چی که ازدواجم اجباری بود
ینی الان شوهرم دوسم نداره
چرا با وجود من دوس دختر داره
چرااا..
چرااا اخهه‹با داد و گریه›
مث دیوونه ها شده بودم با صدای بلند گریه میکردم و حرفامو با داد میزدم..
چراا کسیو ندارم..چرا تنهام..هقق
چرا کسی دوسم نداره میخوام بمیرم. کاش هیچوقت از کما بیرون نمیومدم..
با صدای داد گریم جونگ کوک با ترس اومد داخل
-چیزی شده چرا گریه میکنی
+هق تنهامم..کسی دوسم نداره..پدر مادرم پیشم نیستن‹با داد و گریه›
-اروم رفتم بغلش کردم که تو بغلم گریش اوج گرف..
+هق..چرا دوسم نداری..چرا با وجود من دوس دختر داری هاا..
-حرف نزن باشه خسته ای بخواب..
+میشه از پیشم نری میترسم میشه شبو تو بغلت بخوابم بعد اینکه خوابم برد بری البته اگه دوس دخترت میزاره‹با کمی گریه›
"چند روز بعد"
ا.ت:
امروز قرار بود مرخص بشم..
تو این چند روز جیهوپ برام از گذشته میگف تا شاید تونستم چیزی به یاد بیارم..
-بریم خونه؟
+بریم
باهم رفتیم خونه که وقتی وارد خونه شدم با یه دختر رو به رو شدم.
+شما؟
×خانم خونه.
+ها؟جونگ کوک این چی میگه..
-بهت توضیح میدم برو بالا الان میام..
+باشه
رفتم بالا تو اتاق که چند مین بعد جونگ کوک اومد
+خب بگو اون کیه؟
-ببین ا.ت ازدواج ما اجباری بود و ما علاقه ای به هم نداشتیم اینم دوست دختر منه.
+اجباری؟ بدون هیچ حس؟ پس میشه ولم کنی برم؟
-نه تو حق رفتن به جایی رو نداری..
همینجا هم میمونی
+ولی من نمیتونم اینو تحمل کنم که شوهرم دوست دختر داره.
برو بیرون میخوام تنها باشم.
-اخه..
+لطفا‹با بغض›
-باشه
+درم ببند.
بعد رفتن جونگ کوک شروع کردم به گریه کردن
ینی چی که خانواده ندارم
ینی چی که ازدواجم اجباری بود
ینی الان شوهرم دوسم نداره
چرا با وجود من دوس دختر داره
چرااا..
چرااا اخهه‹با داد و گریه›
مث دیوونه ها شده بودم با صدای بلند گریه میکردم و حرفامو با داد میزدم..
چراا کسیو ندارم..چرا تنهام..هقق
چرا کسی دوسم نداره میخوام بمیرم. کاش هیچوقت از کما بیرون نمیومدم..
با صدای داد گریم جونگ کوک با ترس اومد داخل
-چیزی شده چرا گریه میکنی
+هق تنهامم..کسی دوسم نداره..پدر مادرم پیشم نیستن‹با داد و گریه›
-اروم رفتم بغلش کردم که تو بغلم گریش اوج گرف..
+هق..چرا دوسم نداری..چرا با وجود من دوس دختر داری هاا..
-حرف نزن باشه خسته ای بخواب..
+میشه از پیشم نری میترسم میشه شبو تو بغلت بخوابم بعد اینکه خوابم برد بری البته اگه دوس دخترت میزاره‹با کمی گریه›
۱۹.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.