part19
#part19
اشکام همینجوری داشتن رو گونه هام سر میخوردن و رو دسته ا.ت میرختن.
بغلش کردم که گریه هام اوج گرف..همینجوری تو بغلش داشتم گریه میکردم که صدای ضعیف و شکسته ی ا.ت به گوشم رسید..
اولش فک کردم دارم توهم میزنم ولی..
واقعی بود
با چشای اشکی بهش زل زدم..با دیدن دوباره چشماش..
اشکام شدت گرف..ولی این اشک غم نبود..
اشک شوق بود...
جسم ضعیفشو تو بغلم فشار دادم..و تو بغلش گریه کردم..
+اقا میشه ولم کنی
-آقا؟
ا.ت منم جونگ کوک
+ولی من شمارو نمیشناسم لطفا ولم کنید
-ینی..امکان نداره..
وایسا برم دکتر رو صدا کنم
رفتم دکتر رو صدا کردم کردم که اومد ا.ت رو معاینه کنه..
$خانم ا.ت شما واقعا ایشون رو نمیشناسین؟
+نه
$متاسفم مث اینکه ایشون فراموشی گرفته..
ولی اگه سعی کنه میتونه خاطراش رو به یاد بیاره.
-چ..ی..فراموشی؟ برای چی؟
$ایشون وقتی از پله ها میوفته مغزش اسیب میبینه و فراموشی میگیرن..
سعی کنین خاطراتشو براش تعریف کنید تا شاید یادش بیاد..
راستی خودتونم معرفی کنین.
من فعلا میرم..
-باشه ممنون
بعد رفتن دکتر رفتم پیش ا.ت که با تعجب نگام میکرد
+اسمم ا.تس درسته؟
-اوهوم پارک ا.ت
خب ا.ت من جونگ کوک که جونگ کوک یا کوکی صدام میکنن. و اینکه شوهرتم
+شوهرم؟
-اره شوهرتم البته از ازدواجمون زیاد نمیگذره..
+اها پس من الان زنتم؟
-اره
+میشه یکم بیشتر توضیح بدی؟
-خانواده نداری ینی از دست دادی منم از دست دادم..
بیماری قلبی داری.دختر مهربون و با احساسی هستی..خب همین
+اها پس من الان پدر مادر ندارم؟‹با بغض›
-متاسفانه نداریم:/
اشکام همینجوری داشتن رو گونه هام سر میخوردن و رو دسته ا.ت میرختن.
بغلش کردم که گریه هام اوج گرف..همینجوری تو بغلش داشتم گریه میکردم که صدای ضعیف و شکسته ی ا.ت به گوشم رسید..
اولش فک کردم دارم توهم میزنم ولی..
واقعی بود
با چشای اشکی بهش زل زدم..با دیدن دوباره چشماش..
اشکام شدت گرف..ولی این اشک غم نبود..
اشک شوق بود...
جسم ضعیفشو تو بغلم فشار دادم..و تو بغلش گریه کردم..
+اقا میشه ولم کنی
-آقا؟
ا.ت منم جونگ کوک
+ولی من شمارو نمیشناسم لطفا ولم کنید
-ینی..امکان نداره..
وایسا برم دکتر رو صدا کنم
رفتم دکتر رو صدا کردم کردم که اومد ا.ت رو معاینه کنه..
$خانم ا.ت شما واقعا ایشون رو نمیشناسین؟
+نه
$متاسفم مث اینکه ایشون فراموشی گرفته..
ولی اگه سعی کنه میتونه خاطراش رو به یاد بیاره.
-چ..ی..فراموشی؟ برای چی؟
$ایشون وقتی از پله ها میوفته مغزش اسیب میبینه و فراموشی میگیرن..
سعی کنین خاطراتشو براش تعریف کنید تا شاید یادش بیاد..
راستی خودتونم معرفی کنین.
من فعلا میرم..
-باشه ممنون
بعد رفتن دکتر رفتم پیش ا.ت که با تعجب نگام میکرد
+اسمم ا.تس درسته؟
-اوهوم پارک ا.ت
خب ا.ت من جونگ کوک که جونگ کوک یا کوکی صدام میکنن. و اینکه شوهرتم
+شوهرم؟
-اره شوهرتم البته از ازدواجمون زیاد نمیگذره..
+اها پس من الان زنتم؟
-اره
+میشه یکم بیشتر توضیح بدی؟
-خانواده نداری ینی از دست دادی منم از دست دادم..
بیماری قلبی داری.دختر مهربون و با احساسی هستی..خب همین
+اها پس من الان پدر مادر ندارم؟‹با بغض›
-متاسفانه نداریم:/
۱۷.۹k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.