پارت ۱۵ عشق و نفرت
کوک: راستش من گفتم بریم بیرون تا یه چیزی بهت بگم
ا/ت:...
کوک: راستش... ا/ت من دوستت دارم
ا/ت: چی...
نزاشت حرفمو تموم کنم لباشو کوبوند رو لبام منم داشتم همکاری میکردم یه لحظه دست از بوسیدنم برداشت اما من سرشو گرفتمو دوباره بوسیدمش
ا/ت: منم دوستت دارم
یه لحظه فقط همو نگاه میکردیم
کوک: خیلی دوستت دارم خوشحالم تو ام دوستم داری(بغلم کرد)
بعد یه مدت برگشتیم خونه منم لباسمو عوض کردم خودمو پرت کردم رو تخت خوابم برد
( نیم ساعت بعد)
بیدار شدم فقط نیم ساعت خوابیده بودم ولی به موقع بیدار شدم باید کم کم اماده شم با سوجون بریم
رفتم صورتمو شستم لباس پوشیدم و موهامو باز گذاشتم زنگ زدم سوجون تا بیاد دنبالم بعد از چند دقیقه رفتم پایین میخواستم برم دم در که کوک جلومو گرفت
کوک: کجا میری؟
ا/ت: با سوجون میرم بیرون
کوک: الان ساعت ۹ ساعت ۱۱خونه باش
ا/ت: باووشه حالا برو اونور
کوک: اول یه بوس بده
ا/ت: کوک...
کوک: زود باش
ا/ت: اه باشه (یه بوس زد به لپش)
کوک:(پیشونی ا/ت رو بوسید) حالا میتونی بری
ا/ت: خدافظ
کوک: مراقب خودت باش
رفتم دم در سوجون دو سه دقیقه دیگه رسید سوار ماشین شدم رفتیم سمت دیسکو
ا/ت: یچیزی بگم
سوجون: بگو
ا/ت: میدونی جونگکوک امروز چیکار کرد؟
سوجون: دعوا کردین؟
ا/ت: نه، امروز اول گفت دوستم داره بعدش منو بوسید
سوجون: چی؟ شوخی میکنی؟ باید از الان اهنگ عروسیتونو انتخاب کنم
ا/ت: هی سوجون تند نرو
سوجون: باشه شوخی کردم
(رسیدن)
(دیگه اونجا رفتن برای دو روز رزرو کردن نمیدونم چی گفتن)
برگشتیم سوار ماشین شدیم منو رسوند خونه ی جونگکوک خودش رفت
ا/ت: خدافظ
سوجون: خدافظ
رفتم تو اتاقم خسته بودم زود خوابم برد شام نخوردم
* فردا صبح *
بیدار شدم یه دوش گرفتم لباس پوشیدم موهامو بستم کولمو برداشتم رفتم پایین جونگکوک صبحونه میخورد
کوک: اومدی
ا/ت: اره 😊 (نشستم صبحونه بخورم)
غذامو که خوردم جونگکوک گفت
کوک: بیا من برصونمت
ا/ت: باشه
سوار ماشین شدم رسوندم دانشگاه...
ادامه دارد...
ا/ت:...
کوک: راستش... ا/ت من دوستت دارم
ا/ت: چی...
نزاشت حرفمو تموم کنم لباشو کوبوند رو لبام منم داشتم همکاری میکردم یه لحظه دست از بوسیدنم برداشت اما من سرشو گرفتمو دوباره بوسیدمش
ا/ت: منم دوستت دارم
یه لحظه فقط همو نگاه میکردیم
کوک: خیلی دوستت دارم خوشحالم تو ام دوستم داری(بغلم کرد)
بعد یه مدت برگشتیم خونه منم لباسمو عوض کردم خودمو پرت کردم رو تخت خوابم برد
( نیم ساعت بعد)
بیدار شدم فقط نیم ساعت خوابیده بودم ولی به موقع بیدار شدم باید کم کم اماده شم با سوجون بریم
رفتم صورتمو شستم لباس پوشیدم و موهامو باز گذاشتم زنگ زدم سوجون تا بیاد دنبالم بعد از چند دقیقه رفتم پایین میخواستم برم دم در که کوک جلومو گرفت
کوک: کجا میری؟
ا/ت: با سوجون میرم بیرون
کوک: الان ساعت ۹ ساعت ۱۱خونه باش
ا/ت: باووشه حالا برو اونور
کوک: اول یه بوس بده
ا/ت: کوک...
کوک: زود باش
ا/ت: اه باشه (یه بوس زد به لپش)
کوک:(پیشونی ا/ت رو بوسید) حالا میتونی بری
ا/ت: خدافظ
کوک: مراقب خودت باش
رفتم دم در سوجون دو سه دقیقه دیگه رسید سوار ماشین شدم رفتیم سمت دیسکو
ا/ت: یچیزی بگم
سوجون: بگو
ا/ت: میدونی جونگکوک امروز چیکار کرد؟
سوجون: دعوا کردین؟
ا/ت: نه، امروز اول گفت دوستم داره بعدش منو بوسید
سوجون: چی؟ شوخی میکنی؟ باید از الان اهنگ عروسیتونو انتخاب کنم
ا/ت: هی سوجون تند نرو
سوجون: باشه شوخی کردم
(رسیدن)
(دیگه اونجا رفتن برای دو روز رزرو کردن نمیدونم چی گفتن)
برگشتیم سوار ماشین شدیم منو رسوند خونه ی جونگکوک خودش رفت
ا/ت: خدافظ
سوجون: خدافظ
رفتم تو اتاقم خسته بودم زود خوابم برد شام نخوردم
* فردا صبح *
بیدار شدم یه دوش گرفتم لباس پوشیدم موهامو بستم کولمو برداشتم رفتم پایین جونگکوک صبحونه میخورد
کوک: اومدی
ا/ت: اره 😊 (نشستم صبحونه بخورم)
غذامو که خوردم جونگکوک گفت
کوک: بیا من برصونمت
ا/ت: باشه
سوار ماشین شدم رسوندم دانشگاه...
ادامه دارد...
۱۳۱.۴k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.