پارت

پارت ۳۹

ییبو و ژان در حال گشت زنی در جنگل بودن ییبو اولش هیچی نگفت اما یکم که گذشت سربازارو یکم دور تر فرستاد و دست ژان محکم گرفت و گفت
ییبو..خب خب کی بود که می‌گفت با من قرار میزاره
ژان .. من که نمیخواستم بگم چینیونگ تحریکم کرد
ییبو.. من چینیونگ میشناسم تا جایی که تو بتونی اونو تحریک کنی اون نمیتونه تورو تحریک کنه
ژان .. باور کن راست میگم اونو نبین جلوی تو خوب رفتار میکنه پشته سرت عوضی بازی در میاره

ییبو.. صداشو بلند کرد و گفت خفه شو دیگه من چینیونگ میشناسم کاری نمیکنه که به ضرر من باشه

ژان.. باشه معذرت میخوام ببخشید خوب شد
ییبو.. نه خوب نشد بخاطر تو نقشه خوب من خراب شد و تو نمیتونی جبرانش کنی

ژان.. خراب شد که خراب شد به من چه
اصلا تقسیر خودته که خراب شد چرا از من خواستی سروصدا را بندازم

ییبو.. از کجا باید می‌فهمیدم نقشه کثیف تو سرت داری
ژان..عصبانی شد و گفت
کی نقشه کثیف تو سرش داره من یا تو که میخوایی یه چیزیو از دربار بدزدی حالا کی میخواست کار خلاف کنه و کی جلوشو گرفت تا گناهی مرتکب نشه

ییبو.. اینا جبران گناه نمیشه
ژان.. من گناهی انجام ندادم که بخوام جبرانش کنم بلکه تو انجام دادی خوب گوش کن از این به بعد نه با نقشه تو نه باشوکای کاری دارم از این به بعد هرکی راه خودشو میره پسرعمویه چنگ هم که آزاد شده

ییبو.. بهتره بگی به افراد من حمله کردی و اونو آزاد کردی

ژان.. مهم نیست چی شده من دیگه به شماها کاری ندارم دستمو ول کن
ییبو ول نکرد بعد ژان دستشو کشید

در همین حال یکی از سرباز های لینگ هه براش خبر بردن که

سرباز..قربان شوکای در جنوب عتراق کرده حالا بایدچیکارکنیم
لینگ هه..همچین فرصته خوبی برای کشتنه شوکای پیش نمیاد پس بهشون حمله میکنیم
دیدگاه ها (۰)

پارت۴۰دینگ یوشی و لیژان در حال تمرین بودن که دینگ یوشی متوجه...

پارت۴۱روز بعد ژان و ییبو به دهکده تو جنگل رفتن خژان .. خدایی...

پارت۳۸شوکای جلسه ترتیب داد و گفت حالا باید وظیفه هارو تقسیم ...

پارت ۳۷گروه شوکای.وانگ ییبو_ژان_وانگ_چینیونگ_چنگگروه لئوو.چن...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط