criminal case part18 🕖📔🎞️🖋️
criminal case part18 🕖📔🎞️🖋️
از زبان نویسنده
ثانیه ها تو یه چشم بهم زدن میگذشت اما قلب جونگ کوک تو هر دقیقه ای یه بار به سینش می کوبید
دیدن اون تو اتاق عمل یکی از درهای باز نشده ی خاطراتش بود
روزی که از همون بیمارستان باهاش تماس گرفتن و به اونجا اعظام کردن
فلش بک به گذشته
از زبان جونگ کوک
فکر اینکه دوماهه از ا/ت که همسرمه بی خبرم انگار آب شده رفته تو زمین مثل این میمونه که به عنوان رئیس مافیا کارتو زیر سوال ببرن بگن به عنوان سردسته ی مافیا از زنش خبر نداره نمی دونه کجاس و چیکار میکنه
شبی که خونه رو ترک کرد من مست بودم و چیزی حس نمی کردم
حتی اونقدرا هم هوشیار نبودم که وقتی ساکشو جلو چشمام می بست من رو تخت ولو بودم و شیشه ی شرابمم دستم بود و به تاج تخت تکیه داده بودم
تو همین فلش بکی که مربوط به شبیه که ا/ت تو بیمارستان بستری بوده یه فلش بک دیگه باز میشه که مربوط به شبیه که ا/ت خونه رو ترک میکنه
از زبان جونگ کوک
دکمه های لباسمو باز کرده بودم بخاطر اینکه حس میکردم انگار یه بالشتو گزاشتن رو دهنم و راه تنفسمو تنگ کردن
ا/ت همونطور که لباساشو با عصبانیت جم میکرد میزاشت تو ساکش هرچند دقیقه ای چشش به من می خورد که می دونستم اگه الان خواب بودم یا بالشتو میزاشت رو دهنم یا با همون خنجری که تو اولین مأموریت بهش دادم قلبمو سوراخ میکرد
➕: چته؟ اونقدر مستی که حتی نمیفهمی دارم چیکار میکنم
➖: خیلیم خوب میفهمم داری چه غلطی میکنی
فقط... نمی تونم جلوتو بگیرم پس بهتره خودت سر عقل بیای
کجا میخوای بری؟ چیکار می خوای کنی؟ به من مربوطه که بدونم چی تو سر زنم میگذره
➕: هومم (پوزخند) ای کاش اسم همسر بودنتو از تو شناسنامم می تونستم حذف کنم
من برگه های طلاقو فردا برات میفرستم و تو امضاشون میکنی
➖: تو دادگاهم گفتم الانم بهت میگم
من طلاقت نمیدم اینو تو اون سر کوچولوت فرو کن
➕: بچمون سقط شد و همش تقصیر توعه
فقط بخاطر بچمون موندم چون نمی خواستم یتیم بزرگش کنم می خواستم زیر سایه و حمایت پدرش باشه
ولی الان مارو نگاه کن... یه لم دادی رو تخت و شیشه ی شرابم دستته چه پدر نمونه ای
➖: من نمی خواستم اون سقط شه اگه بزرگ تر از دهنت و چیزی که حق همسر بودنته حرف نمیزدی شاید الان بچمون کنارمون تو تخت بود
➕: اگه خودتو کنترل میکردی باعث سقط شدن بچت... بچه ی ما نمی شدی (بغضض)
➖: من نمی خواستم هیچ وقت دست روت بلند کنم
خشم... بهم غلبه کرد تو هم بدترش کردی
➕: این حرفا دیگه بچه ی مردمونو برنمیگردونه
➖: (خنده عصبی) هنوز روزی که تو بیمارستان جسد مرده ی دخترمونو تو بغلم گرفتم آزارم میده
قلبمو به درد میاره...از خودم متنفرم چون من باعث شدم دخترمون بمیره...اما تو دیگه یادم نندازش
➕:بیشتر از تو من بخاطر سقط شدنش نابود شدم
از زبان نویسنده
ثانیه ها تو یه چشم بهم زدن میگذشت اما قلب جونگ کوک تو هر دقیقه ای یه بار به سینش می کوبید
دیدن اون تو اتاق عمل یکی از درهای باز نشده ی خاطراتش بود
روزی که از همون بیمارستان باهاش تماس گرفتن و به اونجا اعظام کردن
فلش بک به گذشته
از زبان جونگ کوک
فکر اینکه دوماهه از ا/ت که همسرمه بی خبرم انگار آب شده رفته تو زمین مثل این میمونه که به عنوان رئیس مافیا کارتو زیر سوال ببرن بگن به عنوان سردسته ی مافیا از زنش خبر نداره نمی دونه کجاس و چیکار میکنه
شبی که خونه رو ترک کرد من مست بودم و چیزی حس نمی کردم
حتی اونقدرا هم هوشیار نبودم که وقتی ساکشو جلو چشمام می بست من رو تخت ولو بودم و شیشه ی شرابمم دستم بود و به تاج تخت تکیه داده بودم
تو همین فلش بکی که مربوط به شبیه که ا/ت تو بیمارستان بستری بوده یه فلش بک دیگه باز میشه که مربوط به شبیه که ا/ت خونه رو ترک میکنه
از زبان جونگ کوک
دکمه های لباسمو باز کرده بودم بخاطر اینکه حس میکردم انگار یه بالشتو گزاشتن رو دهنم و راه تنفسمو تنگ کردن
ا/ت همونطور که لباساشو با عصبانیت جم میکرد میزاشت تو ساکش هرچند دقیقه ای چشش به من می خورد که می دونستم اگه الان خواب بودم یا بالشتو میزاشت رو دهنم یا با همون خنجری که تو اولین مأموریت بهش دادم قلبمو سوراخ میکرد
➕: چته؟ اونقدر مستی که حتی نمیفهمی دارم چیکار میکنم
➖: خیلیم خوب میفهمم داری چه غلطی میکنی
فقط... نمی تونم جلوتو بگیرم پس بهتره خودت سر عقل بیای
کجا میخوای بری؟ چیکار می خوای کنی؟ به من مربوطه که بدونم چی تو سر زنم میگذره
➕: هومم (پوزخند) ای کاش اسم همسر بودنتو از تو شناسنامم می تونستم حذف کنم
من برگه های طلاقو فردا برات میفرستم و تو امضاشون میکنی
➖: تو دادگاهم گفتم الانم بهت میگم
من طلاقت نمیدم اینو تو اون سر کوچولوت فرو کن
➕: بچمون سقط شد و همش تقصیر توعه
فقط بخاطر بچمون موندم چون نمی خواستم یتیم بزرگش کنم می خواستم زیر سایه و حمایت پدرش باشه
ولی الان مارو نگاه کن... یه لم دادی رو تخت و شیشه ی شرابم دستته چه پدر نمونه ای
➖: من نمی خواستم اون سقط شه اگه بزرگ تر از دهنت و چیزی که حق همسر بودنته حرف نمیزدی شاید الان بچمون کنارمون تو تخت بود
➕: اگه خودتو کنترل میکردی باعث سقط شدن بچت... بچه ی ما نمی شدی (بغضض)
➖: من نمی خواستم هیچ وقت دست روت بلند کنم
خشم... بهم غلبه کرد تو هم بدترش کردی
➕: این حرفا دیگه بچه ی مردمونو برنمیگردونه
➖: (خنده عصبی) هنوز روزی که تو بیمارستان جسد مرده ی دخترمونو تو بغلم گرفتم آزارم میده
قلبمو به درد میاره...از خودم متنفرم چون من باعث شدم دخترمون بمیره...اما تو دیگه یادم نندازش
➕:بیشتر از تو من بخاطر سقط شدنش نابود شدم
۲۸.۶k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.