پارت

#پارت122
"فرشید"
آستین بهنام را کشید !

_ولش کن اصلا ! بزار بره ...

بهنام با تعجب به سمت فرشید برگشت .

_عه !چی شد تا الان تو هم داشتی اصرارمی کردی .
فرشید چشم هایش را چرخاند.

_خو دیدی که فایده نداشت !
بزار بره دیگه !

بهنام _من ک میدونم باهم دارید میرید ، نمیخوای ما رو ببری !

روزبه بند های کفشش را بست و ایستاد.
بادستش موهای بهنام را به هم ریخت. لبخندی زد و گفت :
_پسر خوبی باش! من با اون جایی نمیرم !

فرشید_خدایی خیلی ضایعه اید...

بهنام سرش را عقب کشید !

_به موهای من دست نزن نامرد ، ایشالا بشناسنت ، بریزن سرت ، کوفتت شه این بیرون رفتن !
من که راضی نیستم !

فرشید_بیا بریم تو ولش کن اینو ...

روزبه_فعلا بچه ها
...
دیدگاه ها (۲)

#پارت123" عاطفه"ساکت و سر به زیر بین جمع نشسته بود .بحث سر ش...

#پارت124_وای نگو ، بلا به دور ...فرشید خندید و بلند گفت :_پی...

#پارت121پوفی کشید .دستی به گردنش کشید و گفت :من منظوری نداشت...

#پارت120 با چشم دنبالش گشت .دور خودش چرخید ولی نبود .نگاهی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط