رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۷۴
-میشه انقدر اون شیشه رو بالا پایین نکنی؟!
-توهم میشه انقدرآهنگای محسن ابراهیم زاده رو گوش ندی؟
-چرا گوش ندیم؟!مگع چشع؟!
-از وقتی راه افتادیم هے داری آهنگاشو گوش میدی پس حقته این دکمه شیشت بسوزه...
-ماهور
-ماهور خانووم
-باشع خیلی خوب
بعد ضبطو خاموش کرد و منم دستمو از دکمه برداشتم...
در ویلا باز شد و نور پریدتو بغلم خیلی دوسش داشتم انگار مثل خواهرم بود برام و البته خیلی چیز عجیبیع ببینی یکی کپی برابر اصل توه یا همون بهتره بگم همزادته....
بعد از احوال پرسی با نور و آرد، وارد ویلا شدیم روبروم ی دختر و ی پسر بود هردو بور و چشم رنگی بودن و چهره زیبایی داشتن ب دختره میخورد۱۴-۱۵ سال داشته باشع و ب پسره هم میخورد۲۴-۲۵ سال باشع....دختره تا منو دید جیغی زد و غش کردو افتاد بغل اون پسره چشم رنگی...ای وای...
یهو آرد سریع رفت پیش دختره و بغلش کردو برد سمت مبل و ب ی خانومی گفت ک براش آب قند بیاره ...دیدی گفتم این پسره خیلی مارمولکه ایـش لیاقت نورمو نداره بیشعور...
نور اسکل هم هے قربون صدقه دختره میرفت نوچ نوچ نوچ داره قربون صدقه هووش میره احمق...
منم نزدیکشو رفت و کنار نور وایستادم دختره بهوش اومد و وقتی ما دوتا رو دید دوباره جیغ کشید و شروع کرد ب حرف زدن...
-این باور نکردنیع..آدین تو با دوتا نور ازدواج کرد وای خدا جونم دارم خواب میبینم ی نور با موهای قهوایی ی نور با موهای مشکی..
پرید سر حرفش و گفتم:
-کدوممون خوشگل تریم؟؟
دختر دوباره جیغ کشید و شروع کرد اسم همه امام ها رو نام بردن منم نشسته بودم و ب این کار دختر میخندیدم..نور ی چشم غره خوشگل بهم رفت و گفت:
-آجی گلم این ماهوره یا بهتر بگم همزادم...متمعن باش اگه ماهور نبود من الان هیچی یادم نمی اومد..
دختر با بغض بهم نگاه کرد وای چقدر بغض میکنه خوشگل میشع..و بعد ب نور نگاه کرد نور لبخند جذابی بهش زد ک یعنی راست میگم..یهو همون پسره چشم رنگیع گفت:
-آدرینا باور نکن نور و آدین واسه کار دیشب دارن جبران میکنن ..متمعن باش روی صورت اون دختره ماکس گذاشتن..
و یهو ب سمتم اومدو شروع کرد لپامو کشیدن عصبی شدم و ی سیلی ماهوری زدمش ک چشماش درشت شد و گفتم:
-نع همزاده همن...
نگام ب سمت آرد رفت ک بهم لایک داده بود...جانممم..نکنه با این پسره دشمنی چیزی داره ک با سیلی ک زدم ذوق مرگ شد..خخ..
صدای دختره اومد ک گفت:
-هیچ وقت رنگ موهاتونو عوض نکنین وگرنه من میدونما شما
منو نور ی نگاه ب هم کردیم و ی چشمکی برای هم زدین..
همون پسره گفت:
-من باور نمیکنم..
با عصبانیت بلند شدم و گفتم:
-تو غلط میکنی بیشعور ک باور نمیکنی من ماهورم و اون هم نور فهمیدی احمق تازه فکر نکن با ی سیلی دلم خنک میشع نشونت میدم..
پسره ی پوزخند زد و گفت:
-نع جانم مثل توی فینگیلی میخوای چیکار کنیع؟؟
بعد خنده ای کرد و گفت:
-خیلی جالبه نور خودمون ی دختره آرومو خجالتیع ولی این ماهورع خیلی شیطون و عصاقورت دادست( عصا قورت داده
یعنی خیلیع عصبیع)
-اولا ماهور خانوم نع ماهور دوما کسیع از تو نظر نخواست سوما بازم کسی از تو نظر نخواست و چهارما من اگه فینگیلیم تو هم ی آمازونیع هستی وپنجما بهتر اشهدتو بخونی آمازونیع.
آدین اویی کشیدو گفت؛
-دمت گرم وحشیع جان حال کردم
با اخم نگاش کردم ک گفت:
-یعنی همون ماهور.. خانوم...
نور؛بچه ها بهتر نیست همه بشینین تا من ی قهوه ی نورپز بیارم..
آدین:مرسیع خانومم..
نور لبخندی زد و رفت آشپز خونه...اون دختر از روی مبل بلند شد و پیشم اومدوگفت:
-خیلی معذرت میخوام ماهور جون...من آدرینام خواهر آدین همینطور ازت خیلی ممنونم ک ب آجی نور کمک کردیع همه چیو یادش بیاره..
لبخندی زدم و گفتم:
-اشکالی نداره عزیزم...پس اینطور میگم چقدر تو با آقا آدین شبیه همین..
وای باز چس ناله گفتم اخه کجاشون شبیه همن اون چشم ابرو مشکی این بور..همیشه همینطور میخوام خودشیرین بازی دارم اینطوریع میشه باید برم از اون آواز یاد بگیرم راستی چرا اون آواز ساکته؟؟!!...
دختره سرشو تو گوشم اورد و گفت:
-اینم شد خودشیرینی؟!
خنده ای کردم.. یعنی خاک تو سرت ماهور ک فکر میکردی این دختره هووی نورع..
نور وارد حال شد و ب همه مون قهوه ای داد...نور ی نگاه ب اون پسره کرد ک ضایع شده بود و گفت:
-اشکان نمیخوای خودتو معرفی کنیع؟؟..
اشکانه ضایع شده:معرفی کردن نداره...
نور:لطفا دیگه
منو و آدین:ازت خواهش کرد..
منو آدین ب هم نگاه کردیم و ی چشم غره بهم رفتیم..مگع پسرا هم چشم غره میرن!!...
اشکان مسخره حساب بهم گفت:
-اشکانم ماهور خانوم و برادر آرازک باهاش اومده بودیع و پسر خاله آدین وپسر خاله شوهر نور
بعد ب نور نگاه کرد و گفت:
-آمار کامل رو بهش دادمok!؟
نور لبخندی زد و سرشو تکون داد...
تلفنو قطع کردم مامان بود با هزارتا سوال درمورد آواز ک موخشو بزن بیاد خواستگاریت من نوه میخوام کلی
پارت۷۴
-میشه انقدر اون شیشه رو بالا پایین نکنی؟!
-توهم میشه انقدرآهنگای محسن ابراهیم زاده رو گوش ندی؟
-چرا گوش ندیم؟!مگع چشع؟!
-از وقتی راه افتادیم هے داری آهنگاشو گوش میدی پس حقته این دکمه شیشت بسوزه...
-ماهور
-ماهور خانووم
-باشع خیلی خوب
بعد ضبطو خاموش کرد و منم دستمو از دکمه برداشتم...
در ویلا باز شد و نور پریدتو بغلم خیلی دوسش داشتم انگار مثل خواهرم بود برام و البته خیلی چیز عجیبیع ببینی یکی کپی برابر اصل توه یا همون بهتره بگم همزادته....
بعد از احوال پرسی با نور و آرد، وارد ویلا شدیم روبروم ی دختر و ی پسر بود هردو بور و چشم رنگی بودن و چهره زیبایی داشتن ب دختره میخورد۱۴-۱۵ سال داشته باشع و ب پسره هم میخورد۲۴-۲۵ سال باشع....دختره تا منو دید جیغی زد و غش کردو افتاد بغل اون پسره چشم رنگی...ای وای...
یهو آرد سریع رفت پیش دختره و بغلش کردو برد سمت مبل و ب ی خانومی گفت ک براش آب قند بیاره ...دیدی گفتم این پسره خیلی مارمولکه ایـش لیاقت نورمو نداره بیشعور...
نور اسکل هم هے قربون صدقه دختره میرفت نوچ نوچ نوچ داره قربون صدقه هووش میره احمق...
منم نزدیکشو رفت و کنار نور وایستادم دختره بهوش اومد و وقتی ما دوتا رو دید دوباره جیغ کشید و شروع کرد ب حرف زدن...
-این باور نکردنیع..آدین تو با دوتا نور ازدواج کرد وای خدا جونم دارم خواب میبینم ی نور با موهای قهوایی ی نور با موهای مشکی..
پرید سر حرفش و گفتم:
-کدوممون خوشگل تریم؟؟
دختر دوباره جیغ کشید و شروع کرد اسم همه امام ها رو نام بردن منم نشسته بودم و ب این کار دختر میخندیدم..نور ی چشم غره خوشگل بهم رفت و گفت:
-آجی گلم این ماهوره یا بهتر بگم همزادم...متمعن باش اگه ماهور نبود من الان هیچی یادم نمی اومد..
دختر با بغض بهم نگاه کرد وای چقدر بغض میکنه خوشگل میشع..و بعد ب نور نگاه کرد نور لبخند جذابی بهش زد ک یعنی راست میگم..یهو همون پسره چشم رنگیع گفت:
-آدرینا باور نکن نور و آدین واسه کار دیشب دارن جبران میکنن ..متمعن باش روی صورت اون دختره ماکس گذاشتن..
و یهو ب سمتم اومدو شروع کرد لپامو کشیدن عصبی شدم و ی سیلی ماهوری زدمش ک چشماش درشت شد و گفتم:
-نع همزاده همن...
نگام ب سمت آرد رفت ک بهم لایک داده بود...جانممم..نکنه با این پسره دشمنی چیزی داره ک با سیلی ک زدم ذوق مرگ شد..خخ..
صدای دختره اومد ک گفت:
-هیچ وقت رنگ موهاتونو عوض نکنین وگرنه من میدونما شما
منو نور ی نگاه ب هم کردیم و ی چشمکی برای هم زدین..
همون پسره گفت:
-من باور نمیکنم..
با عصبانیت بلند شدم و گفتم:
-تو غلط میکنی بیشعور ک باور نمیکنی من ماهورم و اون هم نور فهمیدی احمق تازه فکر نکن با ی سیلی دلم خنک میشع نشونت میدم..
پسره ی پوزخند زد و گفت:
-نع جانم مثل توی فینگیلی میخوای چیکار کنیع؟؟
بعد خنده ای کرد و گفت:
-خیلی جالبه نور خودمون ی دختره آرومو خجالتیع ولی این ماهورع خیلی شیطون و عصاقورت دادست( عصا قورت داده
یعنی خیلیع عصبیع)
-اولا ماهور خانوم نع ماهور دوما کسیع از تو نظر نخواست سوما بازم کسی از تو نظر نخواست و چهارما من اگه فینگیلیم تو هم ی آمازونیع هستی وپنجما بهتر اشهدتو بخونی آمازونیع.
آدین اویی کشیدو گفت؛
-دمت گرم وحشیع جان حال کردم
با اخم نگاش کردم ک گفت:
-یعنی همون ماهور.. خانوم...
نور؛بچه ها بهتر نیست همه بشینین تا من ی قهوه ی نورپز بیارم..
آدین:مرسیع خانومم..
نور لبخندی زد و رفت آشپز خونه...اون دختر از روی مبل بلند شد و پیشم اومدوگفت:
-خیلی معذرت میخوام ماهور جون...من آدرینام خواهر آدین همینطور ازت خیلی ممنونم ک ب آجی نور کمک کردیع همه چیو یادش بیاره..
لبخندی زدم و گفتم:
-اشکالی نداره عزیزم...پس اینطور میگم چقدر تو با آقا آدین شبیه همین..
وای باز چس ناله گفتم اخه کجاشون شبیه همن اون چشم ابرو مشکی این بور..همیشه همینطور میخوام خودشیرین بازی دارم اینطوریع میشه باید برم از اون آواز یاد بگیرم راستی چرا اون آواز ساکته؟؟!!...
دختره سرشو تو گوشم اورد و گفت:
-اینم شد خودشیرینی؟!
خنده ای کردم.. یعنی خاک تو سرت ماهور ک فکر میکردی این دختره هووی نورع..
نور وارد حال شد و ب همه مون قهوه ای داد...نور ی نگاه ب اون پسره کرد ک ضایع شده بود و گفت:
-اشکان نمیخوای خودتو معرفی کنیع؟؟..
اشکانه ضایع شده:معرفی کردن نداره...
نور:لطفا دیگه
منو و آدین:ازت خواهش کرد..
منو آدین ب هم نگاه کردیم و ی چشم غره بهم رفتیم..مگع پسرا هم چشم غره میرن!!...
اشکان مسخره حساب بهم گفت:
-اشکانم ماهور خانوم و برادر آرازک باهاش اومده بودیع و پسر خاله آدین وپسر خاله شوهر نور
بعد ب نور نگاه کرد و گفت:
-آمار کامل رو بهش دادمok!؟
نور لبخندی زد و سرشو تکون داد...
تلفنو قطع کردم مامان بود با هزارتا سوال درمورد آواز ک موخشو بزن بیاد خواستگاریت من نوه میخوام کلی
۵۰.۲k
۰۷ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.