ویو لارا :
ویو لارا :
با تمام توانش توی خیابون ها میدویید همهی توانشو توی پاهاش ریخته بود و میدویید باید از دست اون قاتل روانی سادیسمی فرار میکرد مطمئن بود که الان کل بادیگارد دارن کل کشور رو میگردن تو اون رو پیدا کنن اما اون به این راحتی نباید میزاشت بادیگارد ها پیداش کنن تو یک کوچه تاریک استپ کرد تا نفسش منظم بشه خسته بود پس توی کوچه تاریک نشست نمیدونست چی شد ولی خوابش برد
ویو جونگ کوک :
کل بادیگارد هارو فرستادم تا پیداش اون لعنتی رو پیدا کنن ولی نیم ساعت از فرارش گذشته بود ولی اون بی عرضه ها هنوز نتونستن کاری کنن روی صندلی مخصوص کارش نشسته بود و با خیال راحت شراب مینوشید چون اطمینان داشت اون رو پیدا میکنه جرعه ای از شرابش نوشید و گلس شراب رو توی دستش فشار داد جوری که گلس شراب توی دستش شکست پوزخندی زد و به سمت بالکن رفت و سیگار برگ مخصوص رو روشن کرد پکی کشید و بعد از بالکن بیرون آمد شروع به صحبت کرد
- خوشحالی ازم فرار کردی آره بایدم خوشحال باشی ولی نگران نباش خوشحالیت تا چند ساعت شایدم چند دقیقه دیگه از بین میره پیدات میکنم و طوری تصاحب میکنم که هیچکس جرعت نکنه بهت نگاه کنه
سمت مبل رفت روش نشست شماره مد نظرشو گرفت بعد از دو بوق بادیگارد جواب داد
> رئیس
- پیداش کردین
<رئیس داریم همه جارو میگردیم ولی خب راستش
زبونش گرفت جرعت نمکرد رو به اربابش بگه که هنوز معشوقه اش رو پیدا نکرده ولی چاره ای نداشت
< ارباب هنوز نتونستیم پیداش کنیم ولی نگران نباشین پیداش میکنیم
جونگ کوک پشت تلفن پوزخندی زد و این باعث شد اون فرد بیشتر بترسه
- باید پیداش کنی چون میدونی که چه بلایی به سرتون میارم نه تا ۱ ساعت وقت دارید پیداش کنید و میارید پیشم و گرنه تو هم مثل بقیه هرزه ها میفرستم در آغوش جهنم
بادیگارد با ترس جواب داد
< بله اربا
حرفش با تلفنی که از سمت اربابش قطع شد نصفه موند
با تمام توانش توی خیابون ها میدویید همهی توانشو توی پاهاش ریخته بود و میدویید باید از دست اون قاتل روانی سادیسمی فرار میکرد مطمئن بود که الان کل بادیگارد دارن کل کشور رو میگردن تو اون رو پیدا کنن اما اون به این راحتی نباید میزاشت بادیگارد ها پیداش کنن تو یک کوچه تاریک استپ کرد تا نفسش منظم بشه خسته بود پس توی کوچه تاریک نشست نمیدونست چی شد ولی خوابش برد
ویو جونگ کوک :
کل بادیگارد هارو فرستادم تا پیداش اون لعنتی رو پیدا کنن ولی نیم ساعت از فرارش گذشته بود ولی اون بی عرضه ها هنوز نتونستن کاری کنن روی صندلی مخصوص کارش نشسته بود و با خیال راحت شراب مینوشید چون اطمینان داشت اون رو پیدا میکنه جرعه ای از شرابش نوشید و گلس شراب رو توی دستش فشار داد جوری که گلس شراب توی دستش شکست پوزخندی زد و به سمت بالکن رفت و سیگار برگ مخصوص رو روشن کرد پکی کشید و بعد از بالکن بیرون آمد شروع به صحبت کرد
- خوشحالی ازم فرار کردی آره بایدم خوشحال باشی ولی نگران نباش خوشحالیت تا چند ساعت شایدم چند دقیقه دیگه از بین میره پیدات میکنم و طوری تصاحب میکنم که هیچکس جرعت نکنه بهت نگاه کنه
سمت مبل رفت روش نشست شماره مد نظرشو گرفت بعد از دو بوق بادیگارد جواب داد
> رئیس
- پیداش کردین
<رئیس داریم همه جارو میگردیم ولی خب راستش
زبونش گرفت جرعت نمکرد رو به اربابش بگه که هنوز معشوقه اش رو پیدا نکرده ولی چاره ای نداشت
< ارباب هنوز نتونستیم پیداش کنیم ولی نگران نباشین پیداش میکنیم
جونگ کوک پشت تلفن پوزخندی زد و این باعث شد اون فرد بیشتر بترسه
- باید پیداش کنی چون میدونی که چه بلایی به سرتون میارم نه تا ۱ ساعت وقت دارید پیداش کنید و میارید پیشم و گرنه تو هم مثل بقیه هرزه ها میفرستم در آغوش جهنم
بادیگارد با ترس جواب داد
< بله اربا
حرفش با تلفنی که از سمت اربابش قطع شد نصفه موند
۲.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.