ماه بنفشم
#Maah_Banafsham
#part44
+ارسلان
_جانم
+تو دوست دختر داری؟
_نه
+زن چی زن داری؟
_فکر کنم خیلی خوابت میادا،امروز خودت شدی زنم
+اخه واسه این پرسیدم تو میای دانشگاه همیشه یه حلقه تو دستته
_چه جالب،تنها کسی که دید تو بودی
+اوم
_خب راستش من حلقه میندازم دستم که برام حرف در نیارن،پیشنهاد مدیر دانشگاه بود،رضارو دیدی؟
+اره دیدمش
_پسر اقای برزگر مدیر دانشگاهه،برا اون حرف در اوردن دلش نخواست برا منم حرف در بیارن
+اها
_صبر کن ببینم تو رضا رو از کجا میشناسی؟
+خو راستش رفیقیم
_توکه گفتی رفیق پسر نداری
+دلش نمیخواست کسی بفهمه باهم رفیقیم،منم ترسیدم کسی بفهمه برام حرف در بیارن
_اها
+اره
بعد چند دقیقه دیدم ارسلان صداش در نمیاد گفتم حتما خوابیده
بهترین وقت بود برا دید زدنش
سرمو اروم بردم بالاتر و به چهرش خیره شدم
خیلی خوشگل و جذاب بود
همینجوری داشتم نگاهش میکردم که فکر کنم فهمید
_به چی داری نگا میکنی جوجه؟
+چیزه هیچی
_دروغ؟
+چیزه داشتم به تو نگاه میکردم
بچها راست میگفتن،خوشگلی!
_مگه تو چهره منو کامل ندیده بودی
+نه زیاد دقت نکرده بودم
_اها،خب اگه دید زدنت تموم شد بگیر بخواب اینجوری با اون دوتا تیله مشکیت نگام میکنی اذیت میشم(با خنده)
+اصلا دیگه نگاهت نمیکنم خوبه؟(با خنده)
پیشونیمو بوسیدو گفت
_تو هرموقع دوستداشتی نگام کن!
+بش....
#part44
+ارسلان
_جانم
+تو دوست دختر داری؟
_نه
+زن چی زن داری؟
_فکر کنم خیلی خوابت میادا،امروز خودت شدی زنم
+اخه واسه این پرسیدم تو میای دانشگاه همیشه یه حلقه تو دستته
_چه جالب،تنها کسی که دید تو بودی
+اوم
_خب راستش من حلقه میندازم دستم که برام حرف در نیارن،پیشنهاد مدیر دانشگاه بود،رضارو دیدی؟
+اره دیدمش
_پسر اقای برزگر مدیر دانشگاهه،برا اون حرف در اوردن دلش نخواست برا منم حرف در بیارن
+اها
_صبر کن ببینم تو رضا رو از کجا میشناسی؟
+خو راستش رفیقیم
_توکه گفتی رفیق پسر نداری
+دلش نمیخواست کسی بفهمه باهم رفیقیم،منم ترسیدم کسی بفهمه برام حرف در بیارن
_اها
+اره
بعد چند دقیقه دیدم ارسلان صداش در نمیاد گفتم حتما خوابیده
بهترین وقت بود برا دید زدنش
سرمو اروم بردم بالاتر و به چهرش خیره شدم
خیلی خوشگل و جذاب بود
همینجوری داشتم نگاهش میکردم که فکر کنم فهمید
_به چی داری نگا میکنی جوجه؟
+چیزه هیچی
_دروغ؟
+چیزه داشتم به تو نگاه میکردم
بچها راست میگفتن،خوشگلی!
_مگه تو چهره منو کامل ندیده بودی
+نه زیاد دقت نکرده بودم
_اها،خب اگه دید زدنت تموم شد بگیر بخواب اینجوری با اون دوتا تیله مشکیت نگام میکنی اذیت میشم(با خنده)
+اصلا دیگه نگاهت نمیکنم خوبه؟(با خنده)
پیشونیمو بوسیدو گفت
_تو هرموقع دوستداشتی نگام کن!
+بش....
۳.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.