پارت ۱۱
و سوار ماشینش شد و توی راه کیم همش به دنیز غر میزد و میگفت:((اگه الان من تو این شرایط فقط به خاطر توئه)) دنیز با اون مخالفت میکنه و میگه:(( تقصیر من نیست تو خودت از پشت اومدی دست گذاشتی روی شونه من و بدون این که حرفی بزنی به من نزدیک شدی پس الان هیچیش به من مربوط نیست منم فکر کردم تو یکی از اون پسرای لات و لوتی راستی نمیدونم اون پسرای لات و لوت اصلاً از کجا اومدن؟))کیم فوراً حرف را عوض کرد و گفت:((من تمام تنم درد میکنه و کبود شده پس باید برام جبرانش کنی))دنیز:(( چه حرفا تو داری زیادی شورش رو در میاری نمیخوام به این بحث ادامه بدم بسه دیگه لطفاً .میخوام هرچی سریعتر تو رو برسونم خونتو تا هرچه زودتر از شرت خلاص شم))کیم:((به این سادگی ها نمیتونی از من خلاص بشی باید واسم جبران کنی.)) دنیز: دیگه چی نکنه میخوای خدمتکار تو بشم)) کیم:((خدمتکار که نه اما میتونی زخم هامو پانسمان کنی)) دنیز:(( بگو مامانت پانسمان کنه))
کیم:((راستش من کسی رو اینجا ندارم تو که خودت بهتر می دونی))
و قبل از این که دنیز چیزی بگه به خونه ی کیم رسیدن
کیم با حالتی نا امید در ماشین رو باز کرد وقبل از پیاده شدن چرخید و مثل بچه گربه ها به دنیز نگاه کرد دنیز که درونش یک موج از عذاب وجدان ایجاد شد بود و مدام به قلبش میکوبید به طرف کیم چرخید و با دیدن چهره کیم جواب داد:(( جهنم ضرر برات زخم ها تو پانسمان میکنم اما دیگه این بحث رو باز نمیکنی))کیم لبخند شیطنت آمیزی زود گفت:(( قول میدم))کیم در خونه باز کرد دنیز در ماشین قفل کرد و پشت سر کیم وارد خونه شد دنیز به خونه نگاه کرد دید جعبه وسایل کیم که هنوز روی زمین بودند و کیم هنوز نچیده بودشون کیم میره میشینه رو کاناپه میگه:((بخاطر کتکی که از دستت خوردم تموم بدنم درد میکنه نمی تونم راه برم پس میشه بری جعبه کمک های اولیه از اتاق خوابم بیاری))کیم به اتاقی اشاره می کنه دنیز چشم غره ای بهش میره و به سمت اتاق میره دنیز همه اتاق چک میکنه جعبه پیدا نمیشه دنیز به کیم میگه:((این جا که هیچ جعبه کمک اولیه نیست بیا خودت پیداش کن))کیم:((بهتر بگرد همون جاست))دنیز:((همین الان بیا خودت پیداش کن یا من میرم))کیم به طرف اتاق میاد بالا کمدو نگاه میکنه و دستش را دراز میکنه جعبه کمک اولیه را برمی داره و به طرف دنیز می گیره دنیز میگه:((وقتی خودت میدونستی کجاست چرا منو مجبور کردی که بگردم دنبالش؟))کیم:((من چکار کنم که تو کوتوله ای))دنیز:((وقتی که تو به من نگفتی کجاست من چطوری پیداش می کردم زرافه خان))کیم:((باش بیا زخمای رو پانسمان کن))کیم نشست روی تخت دکمه پیراهنش باز کرد پیراهنش رو از تنش در آورد
# ملکه_سرعت_عشق
کیم:((راستش من کسی رو اینجا ندارم تو که خودت بهتر می دونی))
و قبل از این که دنیز چیزی بگه به خونه ی کیم رسیدن
کیم با حالتی نا امید در ماشین رو باز کرد وقبل از پیاده شدن چرخید و مثل بچه گربه ها به دنیز نگاه کرد دنیز که درونش یک موج از عذاب وجدان ایجاد شد بود و مدام به قلبش میکوبید به طرف کیم چرخید و با دیدن چهره کیم جواب داد:(( جهنم ضرر برات زخم ها تو پانسمان میکنم اما دیگه این بحث رو باز نمیکنی))کیم لبخند شیطنت آمیزی زود گفت:(( قول میدم))کیم در خونه باز کرد دنیز در ماشین قفل کرد و پشت سر کیم وارد خونه شد دنیز به خونه نگاه کرد دید جعبه وسایل کیم که هنوز روی زمین بودند و کیم هنوز نچیده بودشون کیم میره میشینه رو کاناپه میگه:((بخاطر کتکی که از دستت خوردم تموم بدنم درد میکنه نمی تونم راه برم پس میشه بری جعبه کمک های اولیه از اتاق خوابم بیاری))کیم به اتاقی اشاره می کنه دنیز چشم غره ای بهش میره و به سمت اتاق میره دنیز همه اتاق چک میکنه جعبه پیدا نمیشه دنیز به کیم میگه:((این جا که هیچ جعبه کمک اولیه نیست بیا خودت پیداش کن))کیم:((بهتر بگرد همون جاست))دنیز:((همین الان بیا خودت پیداش کن یا من میرم))کیم به طرف اتاق میاد بالا کمدو نگاه میکنه و دستش را دراز میکنه جعبه کمک اولیه را برمی داره و به طرف دنیز می گیره دنیز میگه:((وقتی خودت میدونستی کجاست چرا منو مجبور کردی که بگردم دنبالش؟))کیم:((من چکار کنم که تو کوتوله ای))دنیز:((وقتی که تو به من نگفتی کجاست من چطوری پیداش می کردم زرافه خان))کیم:((باش بیا زخمای رو پانسمان کن))کیم نشست روی تخت دکمه پیراهنش باز کرد پیراهنش رو از تنش در آورد
# ملکه_سرعت_عشق
۹.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.