پارت 27
پارت 27
کوک: خوبی
ا.ت: اهمم
کوک: حوصله م سر رفته
ا.ت: منم
کوک: خب پشت تلفن چی بگیم
ا.ت: نمیدونم
کوک:یه چیزی بگم
ا.ت: بگو
کوک: ای لاو یو
ا.ت: آی لاو یو تو
کوک: دلم میخواد ببینمت
ا.ت: واقعا
کوک: خب آره
ا.ت: بیا تو بالکون
رفتم تو بالکون اتاقم جونگکوکم اومد دیگه تلفن و قطع کردیم چون صدا میرسید
کوک:خب خوابت نمیاد
ا.ت: نه
کوک: منم
ا.ت:بیام اتاقت
کوک: چجوری
ا.ت: از راه بالکون
کوک: میفتیا
ا.ت: نه بیا یه راهی هست که بتونم بیام
کوک: باشه
ا.ت:اومدم
از راه بالکون رفتم تو اتاقش کمکم کرد
کوک: واقعا شجاعی
ا.ت: جدی
کوک: آره بیا داخل
ا.ت:معذبم
کوک: اخه کسی تو اتاق دوست پسرش معذب میشه
ا.ت: دوست پسر(با لبخند)
کوک:خب فردا هم میخوای بری
ا.ت: آره
کوک: خودم میبرمت
ا.ت: نه با بادیگاردا میرم
کوک: نمیزارم باید با خودم بیای
ا.ت: باشه
نشستیم کمی حرف زدیم
ا.ت: خوابم گرفته من برم دیگه
کوک: باشه
ا.ت: ای وای در بسته شده
کوک: وای نه در بسته شد یعنی اینجایی
ا.ت: نه باید در باز بشه
#کوک
#فیک
#سناریو
کوک: خوبی
ا.ت: اهمم
کوک: حوصله م سر رفته
ا.ت: منم
کوک: خب پشت تلفن چی بگیم
ا.ت: نمیدونم
کوک:یه چیزی بگم
ا.ت: بگو
کوک: ای لاو یو
ا.ت: آی لاو یو تو
کوک: دلم میخواد ببینمت
ا.ت: واقعا
کوک: خب آره
ا.ت: بیا تو بالکون
رفتم تو بالکون اتاقم جونگکوکم اومد دیگه تلفن و قطع کردیم چون صدا میرسید
کوک:خب خوابت نمیاد
ا.ت: نه
کوک: منم
ا.ت:بیام اتاقت
کوک: چجوری
ا.ت: از راه بالکون
کوک: میفتیا
ا.ت: نه بیا یه راهی هست که بتونم بیام
کوک: باشه
ا.ت:اومدم
از راه بالکون رفتم تو اتاقش کمکم کرد
کوک: واقعا شجاعی
ا.ت: جدی
کوک: آره بیا داخل
ا.ت:معذبم
کوک: اخه کسی تو اتاق دوست پسرش معذب میشه
ا.ت: دوست پسر(با لبخند)
کوک:خب فردا هم میخوای بری
ا.ت: آره
کوک: خودم میبرمت
ا.ت: نه با بادیگاردا میرم
کوک: نمیزارم باید با خودم بیای
ا.ت: باشه
نشستیم کمی حرف زدیم
ا.ت: خوابم گرفته من برم دیگه
کوک: باشه
ا.ت: ای وای در بسته شده
کوک: وای نه در بسته شد یعنی اینجایی
ا.ت: نه باید در باز بشه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۵.۲k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.