پارت 26
پارت 26
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه
کوک: بیا کارت دارم
ا.ت: باش
رفتیم تو آشپزخونه
کوک: ا.ت جون
ا.ت: چی ا.ت جون
کوک: تو دیگه دوست دخترمی
ا.ت: اها یادم نبود
کوک: همین یک ساعت پیش بودا
ا.ت:عادت میکنم
کوک:یعنی چی عادت میکنی چه بخوای چه نخوای تو دوست دخترمی
ا.ت: باشه
کوک: خب خواستم بگم به کسی نگو حتی وقتی میریم بیرون هم عادی باش باشه
ا.ت: چرا اونوقت
کوک: بعد بهت میگم
ا.ت: نباید چیزی و ازهم پنهان کنیم
کوک:منظورم این بود زیاد مهم نیست
جینا: سلام بچه ها
کوک: سلام دختر عمو
ا.ت: سلام
جینا: چیکار کردی ا.ت
کوک: عالی بود
جینا: چی تو اونجا بودی
کوک: نه منظورم اینه که شاید عالی بوده
ا.ت: آره عالی بود
جینا: که اینطور شبه ها نمیخواید برید بخوابید
ا.ت:چرا الان میریم میخوابیم خب بریم جونگکوک
جینا: تو چیکار به جونگکوک داری خودت برو
ا.ت: چشم
کوک: ا.ت یه لحظه وایسا
ا.ت: چیه
کوک: جینا مگه رئیسشی بهش دستور میدی
جینا: جونگکوک تو دخالت نکن
کوک: یعنی چی تو داری میگی اون کارو کن اونکارو نکن
ا.ت: نه مشکلی نیست
جینا: خب شاید راست گفته باشی واقعا من رئیسشم چون خودت میدونی دیگه
کوک: جینا دهنتو ببند خب ا.ت برو بخواب
ا.ت: باشه
رفتم تو اتاقم یکی برام پیام داد جونگکوک بود
کوک:بیداری
ا.ت: اهمم
کوک: میای باهم حرف بزنیم
ا.ت: اتاقمون که پیشه همه اگه میخوای بیا پیشم
کوک: نه تو که میدونی اتاق روبرویی هم ماله جیناس
ا.ت: اها
کوک: الان برات زنگ میزنم
ا.ت: باش
#فیک
#کوک
#سناریو
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه
کوک: بیا کارت دارم
ا.ت: باش
رفتیم تو آشپزخونه
کوک: ا.ت جون
ا.ت: چی ا.ت جون
کوک: تو دیگه دوست دخترمی
ا.ت: اها یادم نبود
کوک: همین یک ساعت پیش بودا
ا.ت:عادت میکنم
کوک:یعنی چی عادت میکنی چه بخوای چه نخوای تو دوست دخترمی
ا.ت: باشه
کوک: خب خواستم بگم به کسی نگو حتی وقتی میریم بیرون هم عادی باش باشه
ا.ت: چرا اونوقت
کوک: بعد بهت میگم
ا.ت: نباید چیزی و ازهم پنهان کنیم
کوک:منظورم این بود زیاد مهم نیست
جینا: سلام بچه ها
کوک: سلام دختر عمو
ا.ت: سلام
جینا: چیکار کردی ا.ت
کوک: عالی بود
جینا: چی تو اونجا بودی
کوک: نه منظورم اینه که شاید عالی بوده
ا.ت: آره عالی بود
جینا: که اینطور شبه ها نمیخواید برید بخوابید
ا.ت:چرا الان میریم میخوابیم خب بریم جونگکوک
جینا: تو چیکار به جونگکوک داری خودت برو
ا.ت: چشم
کوک: ا.ت یه لحظه وایسا
ا.ت: چیه
کوک: جینا مگه رئیسشی بهش دستور میدی
جینا: جونگکوک تو دخالت نکن
کوک: یعنی چی تو داری میگی اون کارو کن اونکارو نکن
ا.ت: نه مشکلی نیست
جینا: خب شاید راست گفته باشی واقعا من رئیسشم چون خودت میدونی دیگه
کوک: جینا دهنتو ببند خب ا.ت برو بخواب
ا.ت: باشه
رفتم تو اتاقم یکی برام پیام داد جونگکوک بود
کوک:بیداری
ا.ت: اهمم
کوک: میای باهم حرف بزنیم
ا.ت: اتاقمون که پیشه همه اگه میخوای بیا پیشم
کوک: نه تو که میدونی اتاق روبرویی هم ماله جیناس
ا.ت: اها
کوک: الان برات زنگ میزنم
ا.ت: باش
#فیک
#کوک
#سناریو
۱۶.۷k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.