هوس کردم مثل قدیمالایام با استایل باباپوش یه پتو

- هوس کردم مثلِ قدیمُ‌الاَیام؛ با استایلِ باباپوشُ یه پتویِ نازُکِ چهارخونه؛ راهیِ پشتِ‌بام بشم.
سرما حتی به سلولایِ دلتنگِ قلبم هم نُفوذ کرده بود؛ اما دلتنگی عجیب زوره بازویَش را به رُخَم می‌کشید.
دلم نیامد به ماه نگاه کنم؛ زخم‌هایِ کهنه‌یِ دلم کم نیست، داغِ جانسوزه چهره‌یِ غم دیده ماهِ شبِ چهاردهم را هم باید تَحَمُل کنم ؟
به پایین نگاه کردم؛ به آن خوانواده‌یِ درحالِ دعوا؛ آن ماشینِ بی‌نوا چه گناهی داشت که باید سنگینیِ غمِ فرزندشان را حَمل می‌کرد ؟!
به آن کودکِ خوشحال، فارغ از دنیایِ پیرامونش بستنی قیفی‌اش را لیس می‌زد .
به آن زنِ بیوه‌یِ سیاه‌پوشِ نشسته روی نیمکت، که با حَسرت به عاشقانه‌هایِ زن و مَرده روبه‌رویش چشم دوخته بود .
به آن دخترکِ سیگار به دست؛ چقدر خنده‌اش با اشکِ چشمانش تَناقُص داشت ؟!
به آن پسرکِ مَستِ هُشیار؛ عجیب آدمیان بی‌وفا نشدند ؟!!
من بی‌وفا نبودم، اما بی‌وفایان را با تمامِ پوست و استخوانم می‌شناختم .
بازهم دلم نیامد به ماه نگاه کنم؛ اما رَسمِ عاشقی همین است؛ خیلی چیزها دلَت نمی‌خواهد، و مجبوری به انجام دادنشان ...
به ماه نگاه کردم؛ بُغضم ترکید. می‌بینی ماهِ شبِ چهاردهِ من ؟! غمِ فروخورده در رَگ‌هایت به تمامیِ این بَشَریَت سِرایَت کرده است.
پتورو بیشتر به خودم فشردم.
-
-
قانونِ دنیا همینِ ماهِ‌من؛ اجبار؛ اجبار به کارهایِ نخواسته'! .
دیدگاه ها (۱)

- شبِ سیاه؛ سنگ فرش‌هایِ پارک بی‌جان شده‌اند یا پاهایِ من دا...

بهت گفته بودم شبا یه آدم دیگه میشم؟ آره شبا ضعیف میشم. شبا ن...

خدایا شکرت واسه تموم این قشنگیای کوچیک

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط