کاپل :تهکوک❤ پارت :۳💜
کاپل :تهکوک❤ پارت :۳💜
جیهوپ : خب یاد موقع هایی بیوفت که باهم رفته بودید بیرون اون چیزی راجب اینکه خانوادش کجان نگفته؟ کوک : سعی کرد فکر کنه و خوب تمرکز کنه که ناگهان یک خاطره ای به ذهنش رسید یادش اومد که با ته رفته بودن با ماشین یک دوری بزنن که اتفاقی با هم از جای خونه خانواده ته رد می شن و ته بهش میگه : اینجاخونه منو خانوادمه . کوک : پسرا ممنونم ازتون . و میره سریع اماده میشه و ماسک و عینک میزنه تا کسی نشناستش . و سوییچ رو برمیداره و سوار ماشین میشه وتا شب توی خیابونا می گرده اما موقعی که به اون مکانی که با هم رفته بودن میره می فهمه اشتباه اومده کوک حدود نیم ساعت دیگه توی خیابونا میچرخه وقتی به ساعت نگاه میکنه می بینه ساعت ۱۰:۳۰ شبه میزنه کنار و سرشو میزاره رو فرمون و به خودش میگه : خدیا یک نشونه می خوام و با چهره گریون میگه تهیونگ من واقعا عاشقتم ببخشید . وقتی چشماشو باز میکنه میبینه این خیابون براش خیلی اشناس و کنارشو نگاه می کنه و میبینه جلو در خونه تهیونگه خیلی سریع از ماشین پیاده میشه و میره تا در بزنه وقتی د ر باز میشه
جیهوپ : خب یاد موقع هایی بیوفت که باهم رفته بودید بیرون اون چیزی راجب اینکه خانوادش کجان نگفته؟ کوک : سعی کرد فکر کنه و خوب تمرکز کنه که ناگهان یک خاطره ای به ذهنش رسید یادش اومد که با ته رفته بودن با ماشین یک دوری بزنن که اتفاقی با هم از جای خونه خانواده ته رد می شن و ته بهش میگه : اینجاخونه منو خانوادمه . کوک : پسرا ممنونم ازتون . و میره سریع اماده میشه و ماسک و عینک میزنه تا کسی نشناستش . و سوییچ رو برمیداره و سوار ماشین میشه وتا شب توی خیابونا می گرده اما موقعی که به اون مکانی که با هم رفته بودن میره می فهمه اشتباه اومده کوک حدود نیم ساعت دیگه توی خیابونا میچرخه وقتی به ساعت نگاه میکنه می بینه ساعت ۱۰:۳۰ شبه میزنه کنار و سرشو میزاره رو فرمون و به خودش میگه : خدیا یک نشونه می خوام و با چهره گریون میگه تهیونگ من واقعا عاشقتم ببخشید . وقتی چشماشو باز میکنه میبینه این خیابون براش خیلی اشناس و کنارشو نگاه می کنه و میبینه جلو در خونه تهیونگه خیلی سریع از ماشین پیاده میشه و میره تا در بزنه وقتی د ر باز میشه
۱۲.۶k
۱۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.