part19
part19
ویو ات
با سکیون رفتم تویه کلاس آنقدر خوشحال بودم که با دوستام راجبه جیمین حرف میزدیم
استاد : خب بچه ها همه بشینید سره جاهاتون
ویو بعد از دانشگاه
با سکیون از دانشگاه رفتیم بیرون جلوه دانشگاه جیمین رو دیدم وقتی ما رو دیدی حالت چهرش عوض شد جیمین اومد سمته ما
جیمین: جمتون جم گلتون کم
ات : جیمین معرفی میکنم سکیون دوسته صمیمی منه
سکیون : سلام خوشبختم
دستشو سمته جیمین دراز کرد جیمین بهش دست نداد و گفت
جیمین : خوب بچه منم جیمین هستم
سکیون دستشو پایین انداخت و گفت
سکیون : خب آقا جیمین اول اینکه بچه نه آقا دومم اسمم سکونه
جیمین: باشه بابا ات بریم
ات : باشه
روبه سکیون کردم و بغلش کردم گفتم
ات : فعلا بای
سکیون : بای
جیمین : کافیه دیگه ات بریم(با عصبانیت )
دستشو گرفتم و بردمش به سمته ماشین درشو باز کردم و گفتم بشین اونم نشست منم سواره شدم و راه اوفتادیم
ات: جیمین کجا میریم
جیمین : با جون کوک و سوجی میریم رستوران
آنقدر حرفاشو با سردی و عصبانیت گفت که منم هیچی نگفتم ولی با خودم فکردم منم ناراحتش کردم و شروع به حرف زدن کردم
ات : جیمین
جیمین : هوم
ات : منو برسون خونه خودم که خودمو آماده کنم
جیمین: نمیخواد همین جوری خوبه
ات : نه نمیخواهم ترو خدا دوست ندارم با این لباسا برم خواهش میکنم عشقم
حیمین : باشه
وقتی رسیدیدم من از ماشین پیاده شدم جیمین گفت
جیمین : کی بیام دنبالت
ات : یک ساعتی تول میکشه
جیمین : باشه
بعد از حرفم پاشو گذاشت رویه پدال ماشین و گازشو گرفت و رفت منم رفتم تویه خونه
م/ات : خوش اومدی دخترم امروز نرفتی سره کار
ات: نه مادر امروز نمیرم
م/ات : خوب الان کجا میری میدونی این روزا پدرت خیلی گیر میده میگه همش بیرونی
ات : باشه مادر راستی با جونکوک میرم بیرون
م/ات: باشه
زود رفتم اوتاقم و دوش گرفتم
ادامه دارد..
ویو ات
با سکیون رفتم تویه کلاس آنقدر خوشحال بودم که با دوستام راجبه جیمین حرف میزدیم
استاد : خب بچه ها همه بشینید سره جاهاتون
ویو بعد از دانشگاه
با سکیون از دانشگاه رفتیم بیرون جلوه دانشگاه جیمین رو دیدم وقتی ما رو دیدی حالت چهرش عوض شد جیمین اومد سمته ما
جیمین: جمتون جم گلتون کم
ات : جیمین معرفی میکنم سکیون دوسته صمیمی منه
سکیون : سلام خوشبختم
دستشو سمته جیمین دراز کرد جیمین بهش دست نداد و گفت
جیمین : خوب بچه منم جیمین هستم
سکیون دستشو پایین انداخت و گفت
سکیون : خب آقا جیمین اول اینکه بچه نه آقا دومم اسمم سکونه
جیمین: باشه بابا ات بریم
ات : باشه
روبه سکیون کردم و بغلش کردم گفتم
ات : فعلا بای
سکیون : بای
جیمین : کافیه دیگه ات بریم(با عصبانیت )
دستشو گرفتم و بردمش به سمته ماشین درشو باز کردم و گفتم بشین اونم نشست منم سواره شدم و راه اوفتادیم
ات: جیمین کجا میریم
جیمین : با جون کوک و سوجی میریم رستوران
آنقدر حرفاشو با سردی و عصبانیت گفت که منم هیچی نگفتم ولی با خودم فکردم منم ناراحتش کردم و شروع به حرف زدن کردم
ات : جیمین
جیمین : هوم
ات : منو برسون خونه خودم که خودمو آماده کنم
جیمین: نمیخواد همین جوری خوبه
ات : نه نمیخواهم ترو خدا دوست ندارم با این لباسا برم خواهش میکنم عشقم
حیمین : باشه
وقتی رسیدیدم من از ماشین پیاده شدم جیمین گفت
جیمین : کی بیام دنبالت
ات : یک ساعتی تول میکشه
جیمین : باشه
بعد از حرفم پاشو گذاشت رویه پدال ماشین و گازشو گرفت و رفت منم رفتم تویه خونه
م/ات : خوش اومدی دخترم امروز نرفتی سره کار
ات: نه مادر امروز نمیرم
م/ات : خوب الان کجا میری میدونی این روزا پدرت خیلی گیر میده میگه همش بیرونی
ات : باشه مادر راستی با جونکوک میرم بیرون
م/ات: باشه
زود رفتم اوتاقم و دوش گرفتم
ادامه دارد..
۷.۹k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.