part 20
part 20
ویو ات وقتی دوش گرفتم لباسامو پوشیدم
موهامو دم اسپی بستم و آرایش کردم یه رژ قرمز زدم و کیفم رو برداشتم پالتو رو پوشیدم و از اوتاق خارج شدم گوشیمو برداشتم که به جیمین زنگ بزنم اما از پنچره دیدم که تویه ماشین منتظرم بود خنده رو لبام اومد
م/ات : دخترم خیلی خوشگل شدی
ات : راستش مادر شاید امشب خونه سوجی بمونم به پدر بگو
م/ات : باشه
ات : خداخافظ
زود رفتم پیشه جیمین خیلی خوشحال بودم و خندی که رویه لبم بود گفتم
ات : جیمین سلام
ویو جیمین
وقتی ات رو دیدم شوکه شدم خیلی خوشگل شده بودی با اون لباسایه سفید و اون بدن بی نقصش ادمو میکشت
ات : سلام (لبخند)
جیمین: خیلی خوشگل شدی
ات : ممنونم تو هم خوشتیپ شدی بریم
جیمین : باشه
سواره ماشین شدیم و راه اوفتادیم منم همش به جیمین نگاه میکردم
ات : جیمین از دستم ناراحتی
جیمین : نه
ات : دروغ میگی
جیمین : با اون دوستت سکیون دیگه حرف نزن
ات : نمیشه
جیمین : خوب باشه کاری میکنم اون خودش دست از دوستیتون بکشه
ات : با سکیون کاری نداشته باش
جیمین : اگه تو ولش کنی کاریش ندارم
ات : باشه هرچی تو بگی جیمین جیمین ببین اونجا پشمک میفروشن
جیمین : خوب که چی
ات : جیمین تو خیلی بدی با هام بد حرف میزنی مگه من چیکار کردم (بغض)
جیمین : خوب تو هم با پسرا دوست نشو
ات : من دیگه باهات حرف نمی زنم بهم پشمک بخر مگرنه خودمو از ماشین پرت میکنم پایین
جیمین : باشه
جلویه یه پشمک فروشی وایستادیم و پیاده شدیم
ات: واسم بخر
جیمین: مگه بچه ای
ات: اره بچم
جیمین رفت که پشمک بخره منم همونجا وایستاده بودم که چشمم خورد به یه کبوتر که بالش زخمی بود با بدو بدو رفتم
ویو جیمین
وقتی پشمک رو خریدم پوشته سرمو نگاه کردم ات نبود داشت بدو بدو میرفت سمته پارک عصبانی شدم زود رفتم دنبالش
ویو ات
وقتی کبوتر رو گرفتم بالشو نگاه کردم
جیمین : ات مگه بچه ای چرا آخه اینجوری رفتار میکنی عصبامو خورد کردی
ات : جیمین این حرفا رو ولش کن ببین بالش زخمی شده
جیمین : ببینمش
ات : واسم بالشو خوب کن
(نقته ات همیشه حرفاش رو با طرزه کیوتی مهربونی و آروم میزنه)
جیمین : باشه به انیوپ زنگ میزنم که بیاد
به انیوپ زنگ زدم و گفتم که بیا و کبوتر رو بببره دامپزشک
ات: جیمین خیلی ممنون همیشه اروزم این بود که دوست پسرم دل رحم و مهربون باشه
ویو جیمین
وقتی ات اینجوری گفت با خودم فکردم اگه ات بفمه که من یه مافیا بزرگم ازم متنفر میشه
ویو ات
رفتم نزدیکش اونم اصلا هواسش نبود دستام رو دوره گردنش علقه کردم که بهم نگاه کرد
ات : جیمینم خیلی دوست دارم
جیمین : منم دوست دارم
دستاشو دوره کمرم
حلقه کرد و لباشو نزدیک لبامو کرد و لبامو بوسید منم همراهی میکردم بعد از چند مین از هم جدا شدیم و هوا ابری شد بارون نم نم مییارید
ات : جیمین بدو بریم
جیمین : اره بریم مگرنه خیس میشیم
دسته ات رو گرفتم و زود رفتم سواره ماشین شدیم و رفتم رستوران دیگه ساعت 8 شب بود
اسلاید 2 لباسه ات
اسلاید 3 کفشای ات
اسلاید 4 لباسه جیمین
ادامه دارد...
ویو ات وقتی دوش گرفتم لباسامو پوشیدم
موهامو دم اسپی بستم و آرایش کردم یه رژ قرمز زدم و کیفم رو برداشتم پالتو رو پوشیدم و از اوتاق خارج شدم گوشیمو برداشتم که به جیمین زنگ بزنم اما از پنچره دیدم که تویه ماشین منتظرم بود خنده رو لبام اومد
م/ات : دخترم خیلی خوشگل شدی
ات : راستش مادر شاید امشب خونه سوجی بمونم به پدر بگو
م/ات : باشه
ات : خداخافظ
زود رفتم پیشه جیمین خیلی خوشحال بودم و خندی که رویه لبم بود گفتم
ات : جیمین سلام
ویو جیمین
وقتی ات رو دیدم شوکه شدم خیلی خوشگل شده بودی با اون لباسایه سفید و اون بدن بی نقصش ادمو میکشت
ات : سلام (لبخند)
جیمین: خیلی خوشگل شدی
ات : ممنونم تو هم خوشتیپ شدی بریم
جیمین : باشه
سواره ماشین شدیم و راه اوفتادیم منم همش به جیمین نگاه میکردم
ات : جیمین از دستم ناراحتی
جیمین : نه
ات : دروغ میگی
جیمین : با اون دوستت سکیون دیگه حرف نزن
ات : نمیشه
جیمین : خوب باشه کاری میکنم اون خودش دست از دوستیتون بکشه
ات : با سکیون کاری نداشته باش
جیمین : اگه تو ولش کنی کاریش ندارم
ات : باشه هرچی تو بگی جیمین جیمین ببین اونجا پشمک میفروشن
جیمین : خوب که چی
ات : جیمین تو خیلی بدی با هام بد حرف میزنی مگه من چیکار کردم (بغض)
جیمین : خوب تو هم با پسرا دوست نشو
ات : من دیگه باهات حرف نمی زنم بهم پشمک بخر مگرنه خودمو از ماشین پرت میکنم پایین
جیمین : باشه
جلویه یه پشمک فروشی وایستادیم و پیاده شدیم
ات: واسم بخر
جیمین: مگه بچه ای
ات: اره بچم
جیمین رفت که پشمک بخره منم همونجا وایستاده بودم که چشمم خورد به یه کبوتر که بالش زخمی بود با بدو بدو رفتم
ویو جیمین
وقتی پشمک رو خریدم پوشته سرمو نگاه کردم ات نبود داشت بدو بدو میرفت سمته پارک عصبانی شدم زود رفتم دنبالش
ویو ات
وقتی کبوتر رو گرفتم بالشو نگاه کردم
جیمین : ات مگه بچه ای چرا آخه اینجوری رفتار میکنی عصبامو خورد کردی
ات : جیمین این حرفا رو ولش کن ببین بالش زخمی شده
جیمین : ببینمش
ات : واسم بالشو خوب کن
(نقته ات همیشه حرفاش رو با طرزه کیوتی مهربونی و آروم میزنه)
جیمین : باشه به انیوپ زنگ میزنم که بیاد
به انیوپ زنگ زدم و گفتم که بیا و کبوتر رو بببره دامپزشک
ات: جیمین خیلی ممنون همیشه اروزم این بود که دوست پسرم دل رحم و مهربون باشه
ویو جیمین
وقتی ات اینجوری گفت با خودم فکردم اگه ات بفمه که من یه مافیا بزرگم ازم متنفر میشه
ویو ات
رفتم نزدیکش اونم اصلا هواسش نبود دستام رو دوره گردنش علقه کردم که بهم نگاه کرد
ات : جیمینم خیلی دوست دارم
جیمین : منم دوست دارم
دستاشو دوره کمرم
حلقه کرد و لباشو نزدیک لبامو کرد و لبامو بوسید منم همراهی میکردم بعد از چند مین از هم جدا شدیم و هوا ابری شد بارون نم نم مییارید
ات : جیمین بدو بریم
جیمین : اره بریم مگرنه خیس میشیم
دسته ات رو گرفتم و زود رفتم سواره ماشین شدیم و رفتم رستوران دیگه ساعت 8 شب بود
اسلاید 2 لباسه ات
اسلاید 3 کفشای ات
اسلاید 4 لباسه جیمین
ادامه دارد...
۱۱.۶k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.