tough love part47 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part47 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
➕: کارول
جونگ کوک...
من باید همین الان برم بعداً برات تعریف میکنم
کارول: جونگ کوک بستریه؟ اونم موقعی که فردا تولدشه!
➕: تو چطور خبر داری؟
کارول با سرش به مامان اشاره کرد برگشتم که مامانمو ببینم دسشو رو سرش گذاشته بود و بهش تکیه داده بود
کارول: من الان برگشتم دیدم مامان... میویس باهاش تماس گرفت گفت که جونگ کوک بستریه
چون یه عالمه قرص و دارو خورده و انگار ظاهراً می خواسته خودکشی کنه
اگه فقط یه دقیقه دیر دست به کار میشدن الان جونگ کوک مرده بود
وقتی جمله ی آخر رو شنیدم پاهام شل شد طوری که به زانو افتادم
همش تقصیر منه اون... بخاطر من اینطوری شده اما خب... منم گناهم چیه؟ چرا من؟ چرا ما؟
کارول: می خواستی بری پیشش... پیش یه جسد مرده که دیگه روحی نداره؟
پس زودتر برو عجله کن
کمکم کرد از جام بلند شم و رو پاهام بایستم
کارول: برو... برو عجله کن ممکنه خیلی دیر شه اون وقت دیگه پشیمونی فایده نداره
سریع از عمارت زدم بیرون و به راننده گفتم منم تا بیمارستان برسونه
تو بخشا ول می گشتم تا اتاقی که... اون هست رو پیدا کنم
چشمام شماره ها رو میگشت تا اینکه بالاخره تونستم اتاقش رو پیدا کنم
قبل از اینکه دستگیره رو بگیرم برای چند ثانیه مکث کردم
این کارو برای این نمیکنم که هنوز عاشقشم برای این این کارو میکنم که ببینم قاتل هستم یا نه
درو باز کردم که رو تخت بیهوش دیدمش دستگاه تنفس رو دهنش وصل بود تا کمک کنه اکسیژن مورد نیازو به بدنش برسونه
میویس هم اونجا بود کنار تختش سرشو گذاشته بود رو دستش اما وقتی متوجه حضورم شد از جاش بلند شد
میویس: کی اومدی؟ ببخشید نباید خبرت می کردم اما اون موقع نتونستم خودمو کنترل کنم...
با هر قدی که به تخت نزدیک تر میشدم احساس شرمندگی بیشتری می کردم
چطوری تو چهرش نگاه کنم؟ من نباید الان اینجا باشم اونم برای کسی که... زندگیمو برام نابود کرده
یدفه دیدم در اتاق با شدت باز شد برگشتم دیدم دختر عمو هاشن
هه نباید دلم براش بسوزه وقتی این همه دختر نگرانشن و مثل یه پرستار مراقبشن دیگه چه نیازی به من داره!
اولی: تو دیگه اینجا چه غلطی میکنی؟ هان؟
دومی: اون بخاطر تو اینجوری شده حالا با چه رویی به خودت اجازه دادی بیای اینجا تو روش نگاه کنی و وانمود کنی که عینی نشده؟
سومی: از اینجا گورتو گم کن دختره ی هر*زه از جونم کوک فاصله بگیر تو با ساحره ها فرقی نداریم جادوگر
چهارمی: همین الان گمشو برو
چرا تو بجای عموم نمردی؟ الان تو باید بجای جونگ کوک رو تخت بیمارستان باشی بی لیاقت برو گمشو دیگه نبینمت
اولی: آروم باش خواهرم خونتون الکی کثیف نکن ارزششو نداره
توی بی مقدار از اولشم یه اشتباه بودی ازت متنفرم
....
پارت بعدی بدون شرطه امشب میزارمش
از زبان ات
➕: کارول
جونگ کوک...
من باید همین الان برم بعداً برات تعریف میکنم
کارول: جونگ کوک بستریه؟ اونم موقعی که فردا تولدشه!
➕: تو چطور خبر داری؟
کارول با سرش به مامان اشاره کرد برگشتم که مامانمو ببینم دسشو رو سرش گذاشته بود و بهش تکیه داده بود
کارول: من الان برگشتم دیدم مامان... میویس باهاش تماس گرفت گفت که جونگ کوک بستریه
چون یه عالمه قرص و دارو خورده و انگار ظاهراً می خواسته خودکشی کنه
اگه فقط یه دقیقه دیر دست به کار میشدن الان جونگ کوک مرده بود
وقتی جمله ی آخر رو شنیدم پاهام شل شد طوری که به زانو افتادم
همش تقصیر منه اون... بخاطر من اینطوری شده اما خب... منم گناهم چیه؟ چرا من؟ چرا ما؟
کارول: می خواستی بری پیشش... پیش یه جسد مرده که دیگه روحی نداره؟
پس زودتر برو عجله کن
کمکم کرد از جام بلند شم و رو پاهام بایستم
کارول: برو... برو عجله کن ممکنه خیلی دیر شه اون وقت دیگه پشیمونی فایده نداره
سریع از عمارت زدم بیرون و به راننده گفتم منم تا بیمارستان برسونه
تو بخشا ول می گشتم تا اتاقی که... اون هست رو پیدا کنم
چشمام شماره ها رو میگشت تا اینکه بالاخره تونستم اتاقش رو پیدا کنم
قبل از اینکه دستگیره رو بگیرم برای چند ثانیه مکث کردم
این کارو برای این نمیکنم که هنوز عاشقشم برای این این کارو میکنم که ببینم قاتل هستم یا نه
درو باز کردم که رو تخت بیهوش دیدمش دستگاه تنفس رو دهنش وصل بود تا کمک کنه اکسیژن مورد نیازو به بدنش برسونه
میویس هم اونجا بود کنار تختش سرشو گذاشته بود رو دستش اما وقتی متوجه حضورم شد از جاش بلند شد
میویس: کی اومدی؟ ببخشید نباید خبرت می کردم اما اون موقع نتونستم خودمو کنترل کنم...
با هر قدی که به تخت نزدیک تر میشدم احساس شرمندگی بیشتری می کردم
چطوری تو چهرش نگاه کنم؟ من نباید الان اینجا باشم اونم برای کسی که... زندگیمو برام نابود کرده
یدفه دیدم در اتاق با شدت باز شد برگشتم دیدم دختر عمو هاشن
هه نباید دلم براش بسوزه وقتی این همه دختر نگرانشن و مثل یه پرستار مراقبشن دیگه چه نیازی به من داره!
اولی: تو دیگه اینجا چه غلطی میکنی؟ هان؟
دومی: اون بخاطر تو اینجوری شده حالا با چه رویی به خودت اجازه دادی بیای اینجا تو روش نگاه کنی و وانمود کنی که عینی نشده؟
سومی: از اینجا گورتو گم کن دختره ی هر*زه از جونم کوک فاصله بگیر تو با ساحره ها فرقی نداریم جادوگر
چهارمی: همین الان گمشو برو
چرا تو بجای عموم نمردی؟ الان تو باید بجای جونگ کوک رو تخت بیمارستان باشی بی لیاقت برو گمشو دیگه نبینمت
اولی: آروم باش خواهرم خونتون الکی کثیف نکن ارزششو نداره
توی بی مقدار از اولشم یه اشتباه بودی ازت متنفرم
....
پارت بعدی بدون شرطه امشب میزارمش
۳۱.۳k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.