tough love part48 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part48 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
یدفه دیدم میویس با اون خشمی که تو چشماش بود سریع گارد گرفت و اومد جلو
میویس: ساکت شین دیگه چرا شما ها گورتونو گم نمی کنین؟
خواهش میکنم همین الان از اینجا برین وجود شما باعث میشه بیماری جونگ کوک هیچ بهبودی پیدا نکنه
بفرمایین لطفاً برین
من که دیگه تحمل این همه بی احترامی رو نداشتم فقط از کنارشون رد شدم و از اتاق خارج شدمو رفتم پشت سرمم نگاه نکردم
آره اصلا من اون چیزیه که شما میگین پس خود هر*زتون مراقبش باشین اون دیگه چه نیازی به من داره وقتی همچین دخترایی مثل پروانه دور سرش می گردن چه بهتره اصلا بمیره همه ی بدبختی هام تموم شه
همه اینا تقصیر خودشه حالا هم به من چه که حالش بده به من چه که قرص خورده و الان بستریه
با اینکه می دونم دیر وقته اما با تهیونگ تماس گرفتم گفتم بیاد دنبالم اصلا حالم خوب نبود بهش گفتم که تو کافه منتظرشم
اونم با کلی اصرار و تمنا قبول کرد که بهم ملحق شه
بعد از ۲۰ دقیقه اومد نشست رو به روم
تهیونگ: چیشده عشقم کسی ناراحتت کرده؟ بگو ببینم گریه که نکردی؟
.....
می خوای دربارش حرف بزنی؟
➕: می دونستی که جونگ کوک می خواسته خودکشی کنه و الانم تو بیمارستان بستریه؟
تهیونگ: جونگ کوک؟ نه... مگه چی شده؟
➕: هیچی فراموشش کن اصلأ نباید باهات تماس می گرفتم میگفتم بیای منو ببخش که باعث شدم از خوابتم بزنی
تهیونگ: نه... نه فدای سرت بیدار بودم
➕: چرا تا این وقت شب بیدار موندی؟
تهیونگ: طراحی می کردم کار خاصی نمی کردم
➕: آها باشه بیخیال
پرش زمانی به فردا صبح از زبان ات
دیشب اصلا خوابم نبرد نتونستم چشم رو هم بزارم همشم تقصیر اون غول بیابونیه اه همش باید بخاطرش عذاب بکشم
از پله ها رفتم پایین که برم یه چیزی بخورم حداقل دیگه داشتم ضعف می کردم
لباسامو هنوز عوض نکرده بود با همونا رفتم پایین که مامانمو کنار مامان بزرگ اون غول بیابونیه هیولا دیدم اه احتمالا اومده درباره ی جونگ کوک باز حرف بزنه
مامان بزرگ ➖: صبح بخیر زیبای خفته
حالت خوبه عروس گلم؟
➕: شما اینجا چیکار میکنین
مامان بزرگ ➖: اوه خوب که گفتی کیک سالگرد ازدواجتونو برات آورده بودم الان میارمش یه دیقه همیجا باش الان بر میگردم
➕ مامان بزرگ من و جونگ کوک الان دو ساله که از هم...
مامان بزرگ ➖: نه نه نه بزار الان میارمش صبر کن
رفت و با یه کیک به دست اومد
مامان بزرگ ➖: سالگرد ازدواج ۳ سالگیتون مبارک خوشگل ترین عروس دنیا
خواستم اینو به هر دوتا تون بدم اما جونگ کوک رو پیدا نکردم نمی دونم کجاست و چیکار میکنه اما...
➕: مامان بزرگ...
من باید یه چیزی رو بهتون بگم
...من و جونگ کوک شما دو ساله که از هم طلاق گرفتیم
یدفه دیدم کیک از دستش افتاد رو زمین و پخش و پلا شد
دستاش می لرزیدن
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان ات
یدفه دیدم میویس با اون خشمی که تو چشماش بود سریع گارد گرفت و اومد جلو
میویس: ساکت شین دیگه چرا شما ها گورتونو گم نمی کنین؟
خواهش میکنم همین الان از اینجا برین وجود شما باعث میشه بیماری جونگ کوک هیچ بهبودی پیدا نکنه
بفرمایین لطفاً برین
من که دیگه تحمل این همه بی احترامی رو نداشتم فقط از کنارشون رد شدم و از اتاق خارج شدمو رفتم پشت سرمم نگاه نکردم
آره اصلا من اون چیزیه که شما میگین پس خود هر*زتون مراقبش باشین اون دیگه چه نیازی به من داره وقتی همچین دخترایی مثل پروانه دور سرش می گردن چه بهتره اصلا بمیره همه ی بدبختی هام تموم شه
همه اینا تقصیر خودشه حالا هم به من چه که حالش بده به من چه که قرص خورده و الان بستریه
با اینکه می دونم دیر وقته اما با تهیونگ تماس گرفتم گفتم بیاد دنبالم اصلا حالم خوب نبود بهش گفتم که تو کافه منتظرشم
اونم با کلی اصرار و تمنا قبول کرد که بهم ملحق شه
بعد از ۲۰ دقیقه اومد نشست رو به روم
تهیونگ: چیشده عشقم کسی ناراحتت کرده؟ بگو ببینم گریه که نکردی؟
.....
می خوای دربارش حرف بزنی؟
➕: می دونستی که جونگ کوک می خواسته خودکشی کنه و الانم تو بیمارستان بستریه؟
تهیونگ: جونگ کوک؟ نه... مگه چی شده؟
➕: هیچی فراموشش کن اصلأ نباید باهات تماس می گرفتم میگفتم بیای منو ببخش که باعث شدم از خوابتم بزنی
تهیونگ: نه... نه فدای سرت بیدار بودم
➕: چرا تا این وقت شب بیدار موندی؟
تهیونگ: طراحی می کردم کار خاصی نمی کردم
➕: آها باشه بیخیال
پرش زمانی به فردا صبح از زبان ات
دیشب اصلا خوابم نبرد نتونستم چشم رو هم بزارم همشم تقصیر اون غول بیابونیه اه همش باید بخاطرش عذاب بکشم
از پله ها رفتم پایین که برم یه چیزی بخورم حداقل دیگه داشتم ضعف می کردم
لباسامو هنوز عوض نکرده بود با همونا رفتم پایین که مامانمو کنار مامان بزرگ اون غول بیابونیه هیولا دیدم اه احتمالا اومده درباره ی جونگ کوک باز حرف بزنه
مامان بزرگ ➖: صبح بخیر زیبای خفته
حالت خوبه عروس گلم؟
➕: شما اینجا چیکار میکنین
مامان بزرگ ➖: اوه خوب که گفتی کیک سالگرد ازدواجتونو برات آورده بودم الان میارمش یه دیقه همیجا باش الان بر میگردم
➕ مامان بزرگ من و جونگ کوک الان دو ساله که از هم...
مامان بزرگ ➖: نه نه نه بزار الان میارمش صبر کن
رفت و با یه کیک به دست اومد
مامان بزرگ ➖: سالگرد ازدواج ۳ سالگیتون مبارک خوشگل ترین عروس دنیا
خواستم اینو به هر دوتا تون بدم اما جونگ کوک رو پیدا نکردم نمی دونم کجاست و چیکار میکنه اما...
➕: مامان بزرگ...
من باید یه چیزی رو بهتون بگم
...من و جونگ کوک شما دو ساله که از هم طلاق گرفتیم
یدفه دیدم کیک از دستش افتاد رو زمین و پخش و پلا شد
دستاش می لرزیدن
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۳۳.۷k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.