عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۱۱۶ (。☬。)
مین جی : ببین زن عمو دیگه داری عصبانیم میکنی
هانول: ول کن من نمیتونم بدون این کیف برم
جیغ تندی کشید سپس کیف مشکی را از دست مین جی بیرون کشید و عصبی گفت : این ماله منه ..
مین جی از شدت عصبانیت سری تکون داد سپس کلافه دستش را در میان موهایش برد و با حرصی که لبش را میگزید گفت : بس کنید ترو خدا این کیف ماله منه
هانول: نیست اگه ماله تو بود حتما تهیونگ میدید
بلاخره از پله ها طولانی تهیونگ همراه یوبین اومدن چون صدا بیش از حد زیاد بود و باعث داد و عصبانیت تهیونگ هم میشد کلافه دست به کمر ایستاد و گفت : چیه خونه رو بالا سرتون گذاشتین
مین جی کلافه موهایش را به مشت گرفت و با عصبانیت گفت : کیف وسایل بکس ام رو گرفته میگه ماله خودشه .. ولی تهیونگ خودت که میدونی ماله منه
تهیونگ گیچ مانند نگاهش کرد .. درسته تهیونگ آن کیف را دیده بود ولی در حال مانیاش چطور یادش هست یا نه .. کلافه لبش را تر کرد سپس گفت : من نمی دونم
اینگونه شد که مین جی بیشتر عصبی شد و با حرص نفس کشید لبش را گزید و عصبی گفت : چیه مرد .. خودت گفتی از رنگش خوشت اومده الان جلو اینا خجالت زدم کردی
تعیونگ آرنج مین جی را گرفت : بس کن داد نزن بزار حرم تمومـ...
مین جی : بسه دیگه .. حرف اول گفتنیه آقا جون
هانگول از راه نرسیده پوزخندی زد ولی تند با لحن نگران گفت : خواهر خانواده ما رو خجالت زده کردی کیف مردم رو دزدیدی
مین جی با غیض چشم به هانگول دوخت و با بلند ترین صداش غرید : تو یکی دهنتو ببند .. تا لحت نکردم ..
تهیونگ دست مین جی را بیشتر فشرد و گفت : داد نزن آروم باش
مین جی محکم دستش را از میان دست تهیونگ بیرون کشید و کلافه گفت : تو هم .. آره .. بسه دیگه ..
تهیونگ: یه لحظه آروم بگیر تو ..
مین جی حرص مانند حاصل از بغض گفت: آره .. آروم بگیر مین جی ساکت باش مین جی .. دعوا نکن مین جی
تهیونگ اخم کرد و تند گفت : داد نزن
یوبین تند دست مین جی را گرفت و آروم گفت : لطفا آروم باشین .. دعوا نکنید
مین جی قبل از تهیونگ تند گفت .. : باشه مادر جان دعوا نمیکنم چون دزد بهم میگیند بگو .. فقد شما موندی شما هم بگو
تهیونگ با حرص آرنج دستش را گرفت سپس محکم سمت صورتش نزدیک کرد و با حرص گفت : درست حرف بزن
مین جی : اگه نزنم چی ..
تهیونگ محکم گفت : برو تو اتاق
مین جی : نمیرم من بچه نیستم که بزو منو میفرستی اتاقم
تهیونگ نفس عمیقی کشید سپس دستش را روی پیشانی گذاشت ..
مین جی با چشم های بغض آلوده اش به اطراف نگاه کرد سپس تند گفت : دلم خوبه یه شوهر دارم ..
(。☬。)پارت ۱۱۶ (。☬。)
مین جی : ببین زن عمو دیگه داری عصبانیم میکنی
هانول: ول کن من نمیتونم بدون این کیف برم
جیغ تندی کشید سپس کیف مشکی را از دست مین جی بیرون کشید و عصبی گفت : این ماله منه ..
مین جی از شدت عصبانیت سری تکون داد سپس کلافه دستش را در میان موهایش برد و با حرصی که لبش را میگزید گفت : بس کنید ترو خدا این کیف ماله منه
هانول: نیست اگه ماله تو بود حتما تهیونگ میدید
بلاخره از پله ها طولانی تهیونگ همراه یوبین اومدن چون صدا بیش از حد زیاد بود و باعث داد و عصبانیت تهیونگ هم میشد کلافه دست به کمر ایستاد و گفت : چیه خونه رو بالا سرتون گذاشتین
مین جی کلافه موهایش را به مشت گرفت و با عصبانیت گفت : کیف وسایل بکس ام رو گرفته میگه ماله خودشه .. ولی تهیونگ خودت که میدونی ماله منه
تهیونگ گیچ مانند نگاهش کرد .. درسته تهیونگ آن کیف را دیده بود ولی در حال مانیاش چطور یادش هست یا نه .. کلافه لبش را تر کرد سپس گفت : من نمی دونم
اینگونه شد که مین جی بیشتر عصبی شد و با حرص نفس کشید لبش را گزید و عصبی گفت : چیه مرد .. خودت گفتی از رنگش خوشت اومده الان جلو اینا خجالت زدم کردی
تعیونگ آرنج مین جی را گرفت : بس کن داد نزن بزار حرم تمومـ...
مین جی : بسه دیگه .. حرف اول گفتنیه آقا جون
هانگول از راه نرسیده پوزخندی زد ولی تند با لحن نگران گفت : خواهر خانواده ما رو خجالت زده کردی کیف مردم رو دزدیدی
مین جی با غیض چشم به هانگول دوخت و با بلند ترین صداش غرید : تو یکی دهنتو ببند .. تا لحت نکردم ..
تهیونگ دست مین جی را بیشتر فشرد و گفت : داد نزن آروم باش
مین جی محکم دستش را از میان دست تهیونگ بیرون کشید و کلافه گفت : تو هم .. آره .. بسه دیگه ..
تهیونگ: یه لحظه آروم بگیر تو ..
مین جی حرص مانند حاصل از بغض گفت: آره .. آروم بگیر مین جی ساکت باش مین جی .. دعوا نکن مین جی
تهیونگ اخم کرد و تند گفت : داد نزن
یوبین تند دست مین جی را گرفت و آروم گفت : لطفا آروم باشین .. دعوا نکنید
مین جی قبل از تهیونگ تند گفت .. : باشه مادر جان دعوا نمیکنم چون دزد بهم میگیند بگو .. فقد شما موندی شما هم بگو
تهیونگ با حرص آرنج دستش را گرفت سپس محکم سمت صورتش نزدیک کرد و با حرص گفت : درست حرف بزن
مین جی : اگه نزنم چی ..
تهیونگ محکم گفت : برو تو اتاق
مین جی : نمیرم من بچه نیستم که بزو منو میفرستی اتاقم
تهیونگ نفس عمیقی کشید سپس دستش را روی پیشانی گذاشت ..
مین جی با چشم های بغض آلوده اش به اطراف نگاه کرد سپس تند گفت : دلم خوبه یه شوهر دارم ..
- ۴.۱k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط