smile
smile
part56
یونا اومد نزدیکم
یونا: مهمون جدید داریم خوشبختم
ا/ت تو میتونی دیگه بسه جوابشو بده
ا/ت: سلام منم همینطور
یونا: صبر کن تو همون دختره نیستی که تو فرودگاه همونی که وانمود کرد دوست دختر نامزد منه همگی اینجارو نگاه کنید این همون دخترست خیلی دلش میخواد نامزد منو تبدیل به دوس پسرش کن اما نمیتونه چون نمیدونه اون چقدر منو دوس داره
همگی شروع کردن به خندیدن از من
ا/ت: میدونم خوبشم میدونم که چقدر دوست داره پس لازم نیست بگی
یونا:منم نمیخواستم بگم چون همه اینو میدونن
ا/ت: اره جوابشو باید از خوانوادهاتون بپرسیم
یونا: چی؟ خوانواده؟
رفتم نزدیکش گفتم
ا/ت: من میدونم شما چرا باهم ازدواج میکنید
هلم داد
یونا: چیمیگی؟
کوک
تو اتاقم بودم داشتم به امروز فک میکرم
که گوشیم زنگ خورد
کوک: الو مینهو
مینهو: اقای جئون میشه سریعتر بیاید
کوک: چیشده؟
مینهو: دوس دختر دومی داره با اولی دعوا میکنه؟
کوک: چی؟
مینهو: یونا و خانمی که امروز دیدم دارن باهم دعوا میکنن سریع بیا
کوک: الان میام کجا بیام؟
مینهو: بار یونا خانم
ا/ت
یونا: خیلی خودتو بالا میگیری دختره ی
ا/ت: دختره ی چی؟ چی خواستی بگی؟
یونا: مهم نیست ولی تو اول برو یه لباس درست و خوشگل بپوش بعد بیا با من بحث کن میدونی دارم وقت خودمو برای تو استفاده میکنم اگه تو نبودی میتونستم خیلی کارای دیگه کنم
ا/ت: فک میکنی کی هستی که بالا بالا ها باید برای صحبت کردن با جنابعالی وقت بگیرن
یونا: اره دیگه
دو نفر اومدن دستمو گرفتن
ا/ت: چیکار میکنید
به زور نوشیدنی به خوردم دادن
پنج دقیقه بعد
سرم گیج میرفت
یونا: چطوری خوبی؟
ا/ت: تو کی هستی؟
یونا: کارتون خوب بود
کوک: یونا ا/ت
یونا: عزیزم اومدی تو که از بار من خوشت نمیومد؟
کوک: اینجا چه خبره؟
#فیک
#سناریو
part56
یونا اومد نزدیکم
یونا: مهمون جدید داریم خوشبختم
ا/ت تو میتونی دیگه بسه جوابشو بده
ا/ت: سلام منم همینطور
یونا: صبر کن تو همون دختره نیستی که تو فرودگاه همونی که وانمود کرد دوست دختر نامزد منه همگی اینجارو نگاه کنید این همون دخترست خیلی دلش میخواد نامزد منو تبدیل به دوس پسرش کن اما نمیتونه چون نمیدونه اون چقدر منو دوس داره
همگی شروع کردن به خندیدن از من
ا/ت: میدونم خوبشم میدونم که چقدر دوست داره پس لازم نیست بگی
یونا:منم نمیخواستم بگم چون همه اینو میدونن
ا/ت: اره جوابشو باید از خوانوادهاتون بپرسیم
یونا: چی؟ خوانواده؟
رفتم نزدیکش گفتم
ا/ت: من میدونم شما چرا باهم ازدواج میکنید
هلم داد
یونا: چیمیگی؟
کوک
تو اتاقم بودم داشتم به امروز فک میکرم
که گوشیم زنگ خورد
کوک: الو مینهو
مینهو: اقای جئون میشه سریعتر بیاید
کوک: چیشده؟
مینهو: دوس دختر دومی داره با اولی دعوا میکنه؟
کوک: چی؟
مینهو: یونا و خانمی که امروز دیدم دارن باهم دعوا میکنن سریع بیا
کوک: الان میام کجا بیام؟
مینهو: بار یونا خانم
ا/ت
یونا: خیلی خودتو بالا میگیری دختره ی
ا/ت: دختره ی چی؟ چی خواستی بگی؟
یونا: مهم نیست ولی تو اول برو یه لباس درست و خوشگل بپوش بعد بیا با من بحث کن میدونی دارم وقت خودمو برای تو استفاده میکنم اگه تو نبودی میتونستم خیلی کارای دیگه کنم
ا/ت: فک میکنی کی هستی که بالا بالا ها باید برای صحبت کردن با جنابعالی وقت بگیرن
یونا: اره دیگه
دو نفر اومدن دستمو گرفتن
ا/ت: چیکار میکنید
به زور نوشیدنی به خوردم دادن
پنج دقیقه بعد
سرم گیج میرفت
یونا: چطوری خوبی؟
ا/ت: تو کی هستی؟
یونا: کارتون خوب بود
کوک: یونا ا/ت
یونا: عزیزم اومدی تو که از بار من خوشت نمیومد؟
کوک: اینجا چه خبره؟
#فیک
#سناریو
۲۲.۵k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.