smile
smile
part54
کوک
کوک: مینهو اینا رو ببر طبقه پایین بده خانم سو
(مینهو دستیار جونگکوک)
مینهو: چشم
ا/ت
از ترس انگار خون به مغزم نمیرسید نمیدونستم چیکار کنم سریع رفتم تو دفتر جونگکوک
مینهو: اینا رو هم بدم خانم سو؟
کوک: ا/ت
مینهو: خانم شما کی هستید بفرمایید بیرون
کوک: مینهو برو بعد بیا بهت میگم برو بیرون سریع
مینهو: چشم
ا/ت: جونگکوک
سریع اومد سمتم
کوک: جانم چیشده؟ چرا ترسیدی؟ اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: چند نفر
کوک: چند نفر چی؟ صبر کن بیا این لیوان اب بخور
ا/ت: درو قفل کن
کوک: چرا؟
ا/ت: سریع قفل کن میترسم
کوک: باشه بفرمایید قفل کردم حالا بگو چیشده؟
ا/ت: امروز خواستم بیا اینجا ببینم میخوای چی بهم بگی خواستم بیام نتونستم و خواستم برگردم دیدم چند نفر دنبالم هستن
تق تق تق
ا/ت: درو باز نکن
کوک: نترس صبر کن
جونگکوک درو باز کرد
مینهو: اقای جئون میتونم بیام
کوک:نه بزار یک ساعت دیگه
باز درو بست اومد
ا/ت: جونگکوک من خیلی میترسم
اومد نزدیکم پیشم نشست
کوک: نگران نباش عزیزم چیزی نشده کسی نیست الان باهم میریم بیرون
ا/ت: میشه ازدواج نکنی؟
کوک: چی؟
ا/ت: میگم میشه ازدواج نکنی؟ چون میخوام مثل همین الان که مراقبمی همیشه مراقبم باشی که دیگه بدون ترس برم
کوک: منو بخاطر ترست میخوای؟
ا/ت: نه نه خودت میدونی دیگه
کوک: نمیخوای حرفامو بشنوی بدون فکر اینو میگی؟
ا/ت: میدونم همه چیز میدونم
کوک: میای دوباره باهم باشیم؟
ا/ت: نمیدونم باید فک کنم
کوک:قول میدم بهت همه چیز درست میشه
ا/ت: تو میدونی وقتی دیدمت دستت تو دست اون دخترست چی کشیدم میفهمی؟
کوک: ببخشید واقعا معذرت میخوام درستش میکنم گفتم قول میدم فقط تحمل کن
ا/ت: دو سال پیش هم بهم قول دادی ولی خودت تنهام گذاشتی
کوک:بهم نگفتی برمیگردی یا نه؟
ا/ت: باید فک کنم گفتم باید فک کنم
کوک: باشه فک کن شمارمو داری؟
ا/ت:نه
کوک: بیا اینم شمارم اگه خواستی ببینیم بیا همین جا
ا/ت: باشه خب من برم
کوک: صبر کن
ا/ت: چیه؟
اومد نزدیکم بغلم کرد
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک: یکم صبر کن دلم خیلی برات تنگ شده بود
#فیک
#سناریو
part54
کوک
کوک: مینهو اینا رو ببر طبقه پایین بده خانم سو
(مینهو دستیار جونگکوک)
مینهو: چشم
ا/ت
از ترس انگار خون به مغزم نمیرسید نمیدونستم چیکار کنم سریع رفتم تو دفتر جونگکوک
مینهو: اینا رو هم بدم خانم سو؟
کوک: ا/ت
مینهو: خانم شما کی هستید بفرمایید بیرون
کوک: مینهو برو بعد بیا بهت میگم برو بیرون سریع
مینهو: چشم
ا/ت: جونگکوک
سریع اومد سمتم
کوک: جانم چیشده؟ چرا ترسیدی؟ اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: چند نفر
کوک: چند نفر چی؟ صبر کن بیا این لیوان اب بخور
ا/ت: درو قفل کن
کوک: چرا؟
ا/ت: سریع قفل کن میترسم
کوک: باشه بفرمایید قفل کردم حالا بگو چیشده؟
ا/ت: امروز خواستم بیا اینجا ببینم میخوای چی بهم بگی خواستم بیام نتونستم و خواستم برگردم دیدم چند نفر دنبالم هستن
تق تق تق
ا/ت: درو باز نکن
کوک: نترس صبر کن
جونگکوک درو باز کرد
مینهو: اقای جئون میتونم بیام
کوک:نه بزار یک ساعت دیگه
باز درو بست اومد
ا/ت: جونگکوک من خیلی میترسم
اومد نزدیکم پیشم نشست
کوک: نگران نباش عزیزم چیزی نشده کسی نیست الان باهم میریم بیرون
ا/ت: میشه ازدواج نکنی؟
کوک: چی؟
ا/ت: میگم میشه ازدواج نکنی؟ چون میخوام مثل همین الان که مراقبمی همیشه مراقبم باشی که دیگه بدون ترس برم
کوک: منو بخاطر ترست میخوای؟
ا/ت: نه نه خودت میدونی دیگه
کوک: نمیخوای حرفامو بشنوی بدون فکر اینو میگی؟
ا/ت: میدونم همه چیز میدونم
کوک: میای دوباره باهم باشیم؟
ا/ت: نمیدونم باید فک کنم
کوک:قول میدم بهت همه چیز درست میشه
ا/ت: تو میدونی وقتی دیدمت دستت تو دست اون دخترست چی کشیدم میفهمی؟
کوک: ببخشید واقعا معذرت میخوام درستش میکنم گفتم قول میدم فقط تحمل کن
ا/ت: دو سال پیش هم بهم قول دادی ولی خودت تنهام گذاشتی
کوک:بهم نگفتی برمیگردی یا نه؟
ا/ت: باید فک کنم گفتم باید فک کنم
کوک: باشه فک کن شمارمو داری؟
ا/ت:نه
کوک: بیا اینم شمارم اگه خواستی ببینیم بیا همین جا
ا/ت: باشه خب من برم
کوک: صبر کن
ا/ت: چیه؟
اومد نزدیکم بغلم کرد
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک: یکم صبر کن دلم خیلی برات تنگ شده بود
#فیک
#سناریو
۴۶.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.