Maah Banafsham
#Maah_Banafsham
#part123
_اره،اول عصبی شدم،میخاستم بتوپم بهت،ولی یچی مانعم شد که نمیدونم چی بود
+همون اخمت کافی بود
_نمیدونستم از اخمم میترسی وگرنه برا تو اخم نمیکردم
+اونجوری که ضایع بازی میشد
_هعی،الان زن خودمی
+اها منظورت زن صیغه ای دیگه؟!
_نخیر،بزودی زن قانونی خودم میشی،مال خودمی به کسی نمیدمت
بهش خندیدم و حلقه رو بهش دادم
+بیا بزار تو دستم
_چشم خانوم کوچولوم
+اییی ارسلان چرا اینقدر تنگه
_مثل خودته(اروم)
+چی گفتی
_هیچی خودتو درگیر نکن
+صبر کن برم گوشیمو بیارم
تا اومد چیزی بگه دویدم تو اتاق
گوشیمو گرفتم بعدش رفتم تو بغل ارسلان نشستم داشتم ژست میگرفتم برای عکس دستامون که یه چی زیرم سفته شده باشه حص کردم،به روی خودم نیاورم،برگشتم که دیدم حالش بدجوری خرابه،سریع برگشتم و از دستامون عکس گرفتم
_خوبه بهت گفتم وول نخور دیانا
+چیزه بریم بخوابیم
_بحثو عوض نکن
حالش خیلی بد بود،نمیدونستم چی بگم
+خب چی بگم
_اینجا یا بالا رو تخت؟!
+ارسلان...
_جواب منو بده(یکم تن صداشو برد بالا)
+باشه خو چرا عصبی میشی،بالا
بلند شد و منم انداخت رو کولش،هوف باز قراره کلی درد بکشم،تازه سوراخ پشتم خوب شده بود،یکمم رحم نمیکرد....ولی خب چون ارسلان بود اشکالی نداشت،نمیدونم چیشد که اینطور وابسته ارسلان شدم،رفتیم تو اتاق گذاشتم رو تخت و بعدش خودش خیمه زد روم
_امشب مال خودم کنمت یا یه شب دیگه(شیطون)
+نمیدونم(ترس)
_هنوزم از من میترسی
+نه از تو نمیترسم،از اون میترسم
#ارسلان:
اول منظورشو نگرفتم ولی بعدش که فهمیدم زدم زیر خنده،یجوری نگام میکرد
_نترس ازش کاری باهات که نداره(خنده)
+خو میترسم چیکار کنم
_باید بهش عادت کنی دیانام
بعد این حرفم سرمو بردم تو موهاش اول بو کشیدو و کم کم رفتم سراغ کردنش،یه میک عمیق بهش زدم که جیغ خفیف دیانا دراومد
+اییییی ارسلان،الان کبود میشه
_اینکارو کردم که کبود بشه
+فردا شب مهمونی دعوتیما
_نظرت چیه نریم،اینجوری کسی گردنتو نمیبینه
+موافقم
لبخندی بهش زدم،دقیقا به خاستم رسیدم
#part123
_اره،اول عصبی شدم،میخاستم بتوپم بهت،ولی یچی مانعم شد که نمیدونم چی بود
+همون اخمت کافی بود
_نمیدونستم از اخمم میترسی وگرنه برا تو اخم نمیکردم
+اونجوری که ضایع بازی میشد
_هعی،الان زن خودمی
+اها منظورت زن صیغه ای دیگه؟!
_نخیر،بزودی زن قانونی خودم میشی،مال خودمی به کسی نمیدمت
بهش خندیدم و حلقه رو بهش دادم
+بیا بزار تو دستم
_چشم خانوم کوچولوم
+اییی ارسلان چرا اینقدر تنگه
_مثل خودته(اروم)
+چی گفتی
_هیچی خودتو درگیر نکن
+صبر کن برم گوشیمو بیارم
تا اومد چیزی بگه دویدم تو اتاق
گوشیمو گرفتم بعدش رفتم تو بغل ارسلان نشستم داشتم ژست میگرفتم برای عکس دستامون که یه چی زیرم سفته شده باشه حص کردم،به روی خودم نیاورم،برگشتم که دیدم حالش بدجوری خرابه،سریع برگشتم و از دستامون عکس گرفتم
_خوبه بهت گفتم وول نخور دیانا
+چیزه بریم بخوابیم
_بحثو عوض نکن
حالش خیلی بد بود،نمیدونستم چی بگم
+خب چی بگم
_اینجا یا بالا رو تخت؟!
+ارسلان...
_جواب منو بده(یکم تن صداشو برد بالا)
+باشه خو چرا عصبی میشی،بالا
بلند شد و منم انداخت رو کولش،هوف باز قراره کلی درد بکشم،تازه سوراخ پشتم خوب شده بود،یکمم رحم نمیکرد....ولی خب چون ارسلان بود اشکالی نداشت،نمیدونم چیشد که اینطور وابسته ارسلان شدم،رفتیم تو اتاق گذاشتم رو تخت و بعدش خودش خیمه زد روم
_امشب مال خودم کنمت یا یه شب دیگه(شیطون)
+نمیدونم(ترس)
_هنوزم از من میترسی
+نه از تو نمیترسم،از اون میترسم
#ارسلان:
اول منظورشو نگرفتم ولی بعدش که فهمیدم زدم زیر خنده،یجوری نگام میکرد
_نترس ازش کاری باهات که نداره(خنده)
+خو میترسم چیکار کنم
_باید بهش عادت کنی دیانام
بعد این حرفم سرمو بردم تو موهاش اول بو کشیدو و کم کم رفتم سراغ کردنش،یه میک عمیق بهش زدم که جیغ خفیف دیانا دراومد
+اییییی ارسلان،الان کبود میشه
_اینکارو کردم که کبود بشه
+فردا شب مهمونی دعوتیما
_نظرت چیه نریم،اینجوری کسی گردنتو نمیبینه
+موافقم
لبخندی بهش زدم،دقیقا به خاستم رسیدم
۶.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.