تک پارتی تهیونگـــ
_ات
+جونم؟
_میخوام برای تولدت بهترین کادو رو بهت بدم
+میدونی همین ک کنارمی بهترین کادوعه؟
_من همیشه میخواستم این کارو واسه خوشحالیت کنم. میدونم ک خیلی خوشحال میشی. فقط یکم ب زمان بیشتر برای دیدنت نیاز داشتم
+عااا...متوجه نشدم!
_*زل میزنه تو چشت*
_تولد 23 سالگیت مبارک...از زندگیه جدیدت لذت ببری خرس عسلی من:)
*همون لحظه ته ته خودشو از روی پل پرت میکنه پایین*
+تهیونگاااا!!...
.
.
.
*پریدن از خواب*
ات ویو
اههههه دوباره این خواب کوفتی...چرا هرسال روز تولدم باید همچین خوابیو ببینم...همیشه هم تو خوابم تهیونگ تولد 23 سالگیمو تبریک میگه و امسال تولد 23 سالگیمه...راستش همیشه از امسال میترسیدم و هیچوقت ب تهیونگ نگفتم ک همچین خوابی میبینم...ولش ولش بهتره بهش فک نکنم مثلا امروز تولدمه ها...تهیونگ هرسال روز تولدم ساعت 2 شب، ساعتی ک بدنیا اومدم سوپرایزم میکرد...ولی...ولی همیشه روز تولدم از صبح ک بیدار میشدم پیشم بود و ی ثانیه هم تنهام نمیزاشت...
+تهیونگا؟!
+نیستی؟
هوففف...جدا توقع نداشتم...حتما اینم جزوی از سوپرایزه...
*ساعت 12 شب*
عب نداره خودم واسه خودم تولد میگیرم...ی کیک اوردم و شمع بیست و سه سالگیمو فوت کردم، ولی کاش این کارو نمیکردم...
*ساعت 1:59 دقیقه شب*
واقعا باورم نمیشه...حتی ی خبرم ازش نشده...تولدم به درک خودش کجاست...هیچوقت تا این موقع شب بیرون نمیموند...دستام میلرزه...خطش خاموشــ وایییی ی خط دیگه هم داره حتما ب اون زنگ بزنم جواب میده...اه اینم جواب نمیده...واییی فیلم فرستادددد
.
.
.
*فیلم*
_میخوام برای تولدت بهترین کادو رو بهت بدم
_من همیشه میخواستم این کارو واسه خوشحالیت کنم. میدونم ک خیلی خوشحال میشی. فقط یکم ب زمان بیشتر برای دیدنت نیاز داشتم
_تولد 23 سالگیت مبارک...از زندگیه جدیدت لذت ببری خرس عسلی من:)
ات:*این مکالمه خیلی برام اشناس...بی اختیار دستام میلرزن*
*همون لحظه ته ته خودشو از روی پل پرت میکنه پایین*
تهیونگا؟ تو روز تولدم؟ باشه...بزار تولدت بشه ب عنوان کادو میام پیشت...
ب تخمم ک ریدم
+جونم؟
_میخوام برای تولدت بهترین کادو رو بهت بدم
+میدونی همین ک کنارمی بهترین کادوعه؟
_من همیشه میخواستم این کارو واسه خوشحالیت کنم. میدونم ک خیلی خوشحال میشی. فقط یکم ب زمان بیشتر برای دیدنت نیاز داشتم
+عااا...متوجه نشدم!
_*زل میزنه تو چشت*
_تولد 23 سالگیت مبارک...از زندگیه جدیدت لذت ببری خرس عسلی من:)
*همون لحظه ته ته خودشو از روی پل پرت میکنه پایین*
+تهیونگاااا!!...
.
.
.
*پریدن از خواب*
ات ویو
اههههه دوباره این خواب کوفتی...چرا هرسال روز تولدم باید همچین خوابیو ببینم...همیشه هم تو خوابم تهیونگ تولد 23 سالگیمو تبریک میگه و امسال تولد 23 سالگیمه...راستش همیشه از امسال میترسیدم و هیچوقت ب تهیونگ نگفتم ک همچین خوابی میبینم...ولش ولش بهتره بهش فک نکنم مثلا امروز تولدمه ها...تهیونگ هرسال روز تولدم ساعت 2 شب، ساعتی ک بدنیا اومدم سوپرایزم میکرد...ولی...ولی همیشه روز تولدم از صبح ک بیدار میشدم پیشم بود و ی ثانیه هم تنهام نمیزاشت...
+تهیونگا؟!
+نیستی؟
هوففف...جدا توقع نداشتم...حتما اینم جزوی از سوپرایزه...
*ساعت 12 شب*
عب نداره خودم واسه خودم تولد میگیرم...ی کیک اوردم و شمع بیست و سه سالگیمو فوت کردم، ولی کاش این کارو نمیکردم...
*ساعت 1:59 دقیقه شب*
واقعا باورم نمیشه...حتی ی خبرم ازش نشده...تولدم به درک خودش کجاست...هیچوقت تا این موقع شب بیرون نمیموند...دستام میلرزه...خطش خاموشــ وایییی ی خط دیگه هم داره حتما ب اون زنگ بزنم جواب میده...اه اینم جواب نمیده...واییی فیلم فرستادددد
.
.
.
*فیلم*
_میخوام برای تولدت بهترین کادو رو بهت بدم
_من همیشه میخواستم این کارو واسه خوشحالیت کنم. میدونم ک خیلی خوشحال میشی. فقط یکم ب زمان بیشتر برای دیدنت نیاز داشتم
_تولد 23 سالگیت مبارک...از زندگیه جدیدت لذت ببری خرس عسلی من:)
ات:*این مکالمه خیلی برام اشناس...بی اختیار دستام میلرزن*
*همون لحظه ته ته خودشو از روی پل پرت میکنه پایین*
تهیونگا؟ تو روز تولدم؟ باشه...بزار تولدت بشه ب عنوان کادو میام پیشت...
ب تخمم ک ریدم
۴۳.۵k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.