فرصتی دوباره

"فرصتی دوباره"
p⁹
!مامانی توجایی
+ آیگو
از سر زمین بلند شدم و رفتم هانا رو بغل کردم
+ ببخشید مامانی خسته بودم خوابم برد« بی حال
!پس هق اگه خسته بودی هق چرا استراحت نکردی « گریه
+ ا گریه نکن دیگه مامان اینجاست دیگه « لبخند
! باچه
هانا با دستای کوچولوش اشکاشو پاک کرد

! مامانی چرا اینگده مردم اینجاست«سوالی
دوباره بغضم گرفت باید جوابش رو میدادم سعی کردم بغضم رو قورت بدم
+مهمونیه واسه همین اومدن
! پش چلا نالاحتن ودالن گلیه میتونن

+ از خوشحالیه «لبخند
+ الان بریم تو اتاق تا هانا کوچولو رو بخوابونیم

! بلیم پیش به چوی سرزمین هانا

+ آجوما من دارم میرم هانا رو بخوابونم تو هم مطمعن شو
همه برن و درا رو قفل کن
آجوما: چشم دخترم شب خوش
! چب بخیل آجوما
+بریم
! بلیم
هانا رو گذاشتم روی تختش و خودم کنارش نشستم
! مامانی خاله و عمو کجان « خابالود»
+ رفتن مسافرت«اشک
! چلا رفتن«خوابالود
+ واسه ی کاری تو هم الان بخواب
!باچه دوست دارم مامانی
+ منم دوست دارم فرشتم
هانا رو خوابوندم و از اتاق اومدم بیرون و رفتم توی حال روی مبل نشستم و شروع کردم به گریه کردن
+ چرا همه این اتفاقا برای من میفته«داد گریه
+ الان من چیکار کنم « داد گریه
+ از این ور تهیونگ پیداش شد از اون ور سوهو رو از دست دادم«داد گریه»
شروع کردم به کشیدن موهام که یکی دستم رو گرفت سرم رو بلند کردم که......

بلخره بعد از سالها گذاشتم 🥲
حمایتم کنید من دارم زحمت میکشم❤️

#فیک
#چندپارتی
#تکپارتی
دیدگاه ها (۱۱)

"فرصتی دوباره "p⁸ادامه. ...

#درخواستی#چندپارتی«وقتی باهات کات کرد و میفهمی ازش بارداری»p...

#چند_پارتی#درخواستیp². «و...

#چند_پارتی#درخواستی«وقتی باهات کات کرد و میفهمی ازش بارداری»...

زندگی نامعلوم

♡My goddess⁦♡part ۲۴زود خودمو جم و جور کردم که مادر هیوجین و...

Dark Blood p۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط