عادت کردن بهت
عادت کردن بهت
از دوست داشتنتم بدتره:)
الان چندماهه که فک نمیکنم
دوست داشته باشم:)
ولی مطمئنم که بدجوری بهت عادت دارم:)
چون دیگه منتظر نمیشینم
توبرام چایی بیاری
ولی وقتی میرم که چایی بریزم تورو باهمون پیراهن لیمویی وموهای چتری میبینم که روکاناپه نشستی
یا زیر دوش توحموم وقتی شامپوتموم میشه ناخودآگاه صدات میکنم
که واسم از تو کابینت شامپوبیاری
گذشته ازهمه اینا،غروبا
یه اتفاق عجیبی میفته تو خونه
نمیدونم هنوزیادته قهوه های غروبمونو یا نه؟
یه چیزایی هنوزم حس میشه
چیزایی که شک دارم الان خودتم باورکنی
ولی اتفاق میفته و من حسش میکنم
باورکن باکس قهوه جیغ میکشه لعنتی دوقاشق قهوه فقط یه فنجون میشه،
چهار قاشق بریز
باورکن فنجون داد میکشه
یکی نه دوتا دوتا
ولی وقتی یه فنجون قهوه میاد رومیز جلو پنجره
یه سکوت تلخ و آرامش بخشی فریادمیکشه:)
انقدکه بعضی وقتا میترسم
شیشه ها ترک بردارن یا بشکنن...
شایددیگه دوست نداشته باشم
ولی باورکن بعداز رفتنت دیگه بغض نمیذاره:) طعم قهوه رو حس کنم تا بفهمم تو قهوه دم کردن رو دستت بلند شدم یا نه
شایددیگه دوست نداشته باشم:)
ولی هنوزم دلم واسه گرمای دستات،
موج نگاهت وقتی پشت میز،
روبه روم مینشستی،تنگ میشه
شاید دیگه دوست نداشته باشم :)
ولی بازم نمیتونم نبودنت توخونه رو تحمل کنم
وقتی نیستی،
خونه حکومت نظامیه...
از دوست داشتنتم بدتره:)
الان چندماهه که فک نمیکنم
دوست داشته باشم:)
ولی مطمئنم که بدجوری بهت عادت دارم:)
چون دیگه منتظر نمیشینم
توبرام چایی بیاری
ولی وقتی میرم که چایی بریزم تورو باهمون پیراهن لیمویی وموهای چتری میبینم که روکاناپه نشستی
یا زیر دوش توحموم وقتی شامپوتموم میشه ناخودآگاه صدات میکنم
که واسم از تو کابینت شامپوبیاری
گذشته ازهمه اینا،غروبا
یه اتفاق عجیبی میفته تو خونه
نمیدونم هنوزیادته قهوه های غروبمونو یا نه؟
یه چیزایی هنوزم حس میشه
چیزایی که شک دارم الان خودتم باورکنی
ولی اتفاق میفته و من حسش میکنم
باورکن باکس قهوه جیغ میکشه لعنتی دوقاشق قهوه فقط یه فنجون میشه،
چهار قاشق بریز
باورکن فنجون داد میکشه
یکی نه دوتا دوتا
ولی وقتی یه فنجون قهوه میاد رومیز جلو پنجره
یه سکوت تلخ و آرامش بخشی فریادمیکشه:)
انقدکه بعضی وقتا میترسم
شیشه ها ترک بردارن یا بشکنن...
شایددیگه دوست نداشته باشم
ولی باورکن بعداز رفتنت دیگه بغض نمیذاره:) طعم قهوه رو حس کنم تا بفهمم تو قهوه دم کردن رو دستت بلند شدم یا نه
شایددیگه دوست نداشته باشم:)
ولی هنوزم دلم واسه گرمای دستات،
موج نگاهت وقتی پشت میز،
روبه روم مینشستی،تنگ میشه
شاید دیگه دوست نداشته باشم :)
ولی بازم نمیتونم نبودنت توخونه رو تحمل کنم
وقتی نیستی،
خونه حکومت نظامیه...
۲۰۴
۳۰ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.