تکون خورد و شروع ب بوس کردن لپ هام کرد
تکون خورد و شروع ب بوس کردن لپ هام کرد
-اوم..هولی..صگ کوچولوممم تویی...بیا پیشه باباییی...
محکم تر بغلم کرد و سرمو بوسید..وای این فک میکنه من هولی صگشم!
(صگی دیگه نیستی؟😂)
یهو چشماشو باز کرد و با دیدن من و کاری ک کرده بود برگاش ریخت😂
-فاک...ب..ببخشید..چیزه..فک..کردم..ت..
+فک کردی هولی ام ؟
-عاه..عاره😅
بلند شدیم ک ی صدا هایی از پشت در اومد..
کوک: بخدا راست میگم..شوگا هیونگ دیشب نیومد
جیمین: پس کجاست
-بچه هاااا ما اینجاییم
همه: ما؟
-منو ا.ت
همه: عه وا واقن*شیطانی
-میشه درو وا کنین!
قفل درو وا کردن و با دیدن من ی لبخند کم رنگ اما شیطانی زدن..
+چ...چیزه...من..میرم دیگه...خدافس
ا.ت رفت واعضا شوگا رو بردن توی اتاقشون نشسته بودن ک ..
نام: شوگا چرا شما اونجا بودین
-دیشب درو قفل کردن و نفهمیدن ما اینجاییم
کوک: اهان...خب حالا هیونگ..بگو بینم ...دوصش داری نه؟
-کوک کم تر چرتو پرت بگو
ته: شوگا...شاید بتونی همه رو گول بزنی ولی ما نه...ما سال هاست ک باهم زندگی میکنیم...چیو مخفی میکنی؟
-....واقن دوصش ندارم
هوپی: دروغ میگی...من میفهمم...ب این میگن عشق در نگاه اول...یعی نکن دروغ بگی
جین: راست میگه خیلی زایع ای!...
-هوفف..پسرا...من هنوز از هیچی مطمئن نیسم..ا.ت...ا.ت تازه دو روزه اومده!
جیمین: چ ربطی داره...عشق در نگاه اوله!
-بچه ها...بهم زمان بدین تا خوب فکر کنم...
همه: باشه
کوک:بیخیال اینا بگو دیشب چیکار کردین
-کوککککککک...
*یک ماه بعد
شوگا ویو
ی ماهی میگذره و من مطمئن شدم...عاره من دوصش دارم!
هر روز ک میومد وقتی بم نزدیک میشد تپش قلب می گرفتم...و وقتی بیشتر دقت کردم ب این نتیجه رسیدم...
*زمان حال
امروز بازم فیلم برداری داشتیم با ا.ت رفتیم توی اتاق ...نشستم روی صندلی ا.ت هم شروع کرد مث همیشه برای اینک رژ رو روی لبم بزنه نزدیکم شد...
ا.ت ویو
داشتم رنگ صورتی رو روی لباش میزدم ک سرشو اورد نزدیک و ی بوسه اروم و نرم روی لبام زد...بعد ۲ مین ازم جدا شد...منم با تعجب بش نگاه میکردم
-ا.ت...خیلی وقته میخام بگم...دوصت دارم..اونم خیلی
+چ..چی میگی شوگا...
-من میرم برای فیلم برداری ت هم ب حرفم فک کن و بعد جوابتو بگو...شوگارفت و من اینجا موندم...چی..دوصم داره؟
رفتم توی بالکن سالن و روس نرده ها نشستم سرمو چرخودنم و ب پایین نگاه کردم ...من ک خیلی شوگا رو دوصت دارم...پس معلومه ک بهش بله میدم...ولی...کمپانی این اجازه رو نمیده...
* ²⁰ مین بعد
توی همون حالت بودم ک یهو...
-اوم..هولی..صگ کوچولوممم تویی...بیا پیشه باباییی...
محکم تر بغلم کرد و سرمو بوسید..وای این فک میکنه من هولی صگشم!
(صگی دیگه نیستی؟😂)
یهو چشماشو باز کرد و با دیدن من و کاری ک کرده بود برگاش ریخت😂
-فاک...ب..ببخشید..چیزه..فک..کردم..ت..
+فک کردی هولی ام ؟
-عاه..عاره😅
بلند شدیم ک ی صدا هایی از پشت در اومد..
کوک: بخدا راست میگم..شوگا هیونگ دیشب نیومد
جیمین: پس کجاست
-بچه هاااا ما اینجاییم
همه: ما؟
-منو ا.ت
همه: عه وا واقن*شیطانی
-میشه درو وا کنین!
قفل درو وا کردن و با دیدن من ی لبخند کم رنگ اما شیطانی زدن..
+چ...چیزه...من..میرم دیگه...خدافس
ا.ت رفت واعضا شوگا رو بردن توی اتاقشون نشسته بودن ک ..
نام: شوگا چرا شما اونجا بودین
-دیشب درو قفل کردن و نفهمیدن ما اینجاییم
کوک: اهان...خب حالا هیونگ..بگو بینم ...دوصش داری نه؟
-کوک کم تر چرتو پرت بگو
ته: شوگا...شاید بتونی همه رو گول بزنی ولی ما نه...ما سال هاست ک باهم زندگی میکنیم...چیو مخفی میکنی؟
-....واقن دوصش ندارم
هوپی: دروغ میگی...من میفهمم...ب این میگن عشق در نگاه اول...یعی نکن دروغ بگی
جین: راست میگه خیلی زایع ای!...
-هوفف..پسرا...من هنوز از هیچی مطمئن نیسم..ا.ت...ا.ت تازه دو روزه اومده!
جیمین: چ ربطی داره...عشق در نگاه اوله!
-بچه ها...بهم زمان بدین تا خوب فکر کنم...
همه: باشه
کوک:بیخیال اینا بگو دیشب چیکار کردین
-کوککککککک...
*یک ماه بعد
شوگا ویو
ی ماهی میگذره و من مطمئن شدم...عاره من دوصش دارم!
هر روز ک میومد وقتی بم نزدیک میشد تپش قلب می گرفتم...و وقتی بیشتر دقت کردم ب این نتیجه رسیدم...
*زمان حال
امروز بازم فیلم برداری داشتیم با ا.ت رفتیم توی اتاق ...نشستم روی صندلی ا.ت هم شروع کرد مث همیشه برای اینک رژ رو روی لبم بزنه نزدیکم شد...
ا.ت ویو
داشتم رنگ صورتی رو روی لباش میزدم ک سرشو اورد نزدیک و ی بوسه اروم و نرم روی لبام زد...بعد ۲ مین ازم جدا شد...منم با تعجب بش نگاه میکردم
-ا.ت...خیلی وقته میخام بگم...دوصت دارم..اونم خیلی
+چ..چی میگی شوگا...
-من میرم برای فیلم برداری ت هم ب حرفم فک کن و بعد جوابتو بگو...شوگارفت و من اینجا موندم...چی..دوصم داره؟
رفتم توی بالکن سالن و روس نرده ها نشستم سرمو چرخودنم و ب پایین نگاه کردم ...من ک خیلی شوگا رو دوصت دارم...پس معلومه ک بهش بله میدم...ولی...کمپانی این اجازه رو نمیده...
* ²⁰ مین بعد
توی همون حالت بودم ک یهو...
۹.۶k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.