اشپزان پارت

#اشپزان پارت 3
رفتم سمت ماشینم وسایل و داخلش گذاشتم و پشت فرمون نشستم و وارد جاده شدم بعد چن دقیقه رانندگی پیچیدم ب ی جاده دیگ ک از شانس بعدم پشت چراغ قرمز موندم ک یک ماشین بهم خورد اعصابانی از اینک ماشینم چیزیش شده باشه از ماشین پیاده شدم و سمت راننده رفتم و زدم ب شیشه ماشین ک شیشه رو داد پایین با ی حالتی گفت:خب
یه حالتی اعصبی و مسخره ای ب خودم گرفتم و شروع کردم ا/ت:هعی تو اون پسر تو فروشگاهی!:/
باز با همون حالت نگام کرد و گفت:هعی دختره چرا هرجا میرم تو هستی ؟!://
ا/ت :چمیدونم .هعی اقا پسر میشه بیای پایین
پسره خیلی شیک و مجلسی پایین اومد و گفت:فرمایش
نمی دونم چرا ولی انگار اعصابم و خط خطی کرد بخاطر همین از کرواتش گرفتم و برمش سمت ماشین ک گفت:هعی چطور جرعت میکنی
ا/ت :گل پسر ببین چیکار کردی .؟!
نگاهی ب ماشین کرد و دسته چکی در اورد و گفت :خسارتش ....این میشه و نوشت و داد بهم تا جشم ب اسمش خورد جا خوردم داشت میرفت ک بلند داد زدم :تو اشپز معروف کیم سوکجینی
برگشت با یه پوز خندی گفت :پ اوازمو شنیدی
گفتم:شنیدم تو محشری ولی ندیده بودمت ولی عجب اشپز جذابی
برگشت و گفت :چی
فهمیدم چی گفتم ،گفتم:هیچی
داشت میرفت ک دویدم سمتش
دیدگاه ها (۳)

#اشپزان پارت 4دویدم سمتش وگفت :اشپز کیم چکتونبا تعجب برگشت ب...

#اشپزان پارت 5حین:نکنه می خوای مخمو بزنی هاا/ت.:هن؟من .... ا...

#فیک اشپزان پارت 2ب سمت فروشگاه رفتم ک چندتا مواد غذایی بخرم...

#فیک اشپزان پارت1سلام من ا/ت هستم دانشجو رشته اشپزی هستم و ب...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۹

پارت 9 ویو ا/تپشتمو نگاه کردم و بله جنابعالی پشت سرم بودن فک...

مرگ بی پایان پارت ۳۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط