پارت سوم
پارت سوم
تا به خودم اومدم دیدم ازمون دور شدن
من. ترنجججججج دیدییییییییی 😍
ترنج. آره محشر بود وای که دیگه خیلی هیجانی شده
رفتیم بالا و چیزامونو تو اون خونه خوشگل و بزرگ چیدیم بعدم رفتیم رو مبل لم دادیم
فرشید
بچها چه دخترایی بودن ماشالا . ارسلان فک کنم همینا همسایه جدیدت باشن
ارسلان. آره. ازشون معلوم بود دخترای خوبی بودن
مهدی. نظرت چیه فرشید
من. نظرم مثبته
ارسلان. بسه دیگه خجالت
رفتیم و توی یه کافه خیلی لوکس نشستیم همین که میخواستیم یه چیزی سفارش بدیم هوادارا ریختن رومون.
من. دستم بی حسه
مهدی. چرا
من. چقد امضا دادیم همش سه تا بون هزار تا امضا گرفتن وای مردیم
مهدی. حالا انگار چیکار کرد سفارشتو بده
بعد از اینکه اونقدر خوردیم و مردیم رفتیم تو ماشین
ارسلان
سوار ماشین شدم استارت زدم و ترمز دستی رو کشیدم همین که میخواستم حرکت کنم گوشیم زنگ خورد
گوشیم. تو گرما و سرما میشینم تیممونو تشویق میکنیم انتظار قهرمانی داریم
نگاه کردم و دیدم شاه فرهاده وای خدای من میخواد چی بگه چی کارداره گفتم بچها کات فرهاده یدفعه دیدم فرشید از پشت زد تو سرم
فرشید. فرهاد چیه مگه پسر خالته بگو شاه فرهاد
من. 😑
جواب دادم وگفتم سلام آقا فرهاد
فرهاد. سلام ارسلان جان
من. کاری داشتید
فرهاد. میخواستم ببینم کجایی
من. چطور
فرهاد. میخواستم بیای زمین تمرین
من. خودم تنها یا کس دیگه ایی هم هست؟
فرهاد. اگع میتونی برو دنبال مهدی و فرشید گوشیشونو جواب نمیدن بقیه همه اینجان
فرشید و مهدی داشتن از خنده میترکیدن منم با وجود اینکه داشتم از خنده کف ماشین پهن میشدم گفتم چشم میرم دنبالشون و قطع کردم و تازه یادم افتاد خداحافظی نکردم وللش مهم نیست به مهدی و فرشید گفتم آماده اید بیام دنبالتون
فرشید. ببخشید من دارم دوش میگیرم یه نیم ساعت دیگه بیای خوبع
مهدی. وایسا الان پوشیدم آمادم
همین که پامو گذاشتم رو گاز یه صدایی بلند شد و گفت تتتتتتتتتتققققققققققق
و ناگهان مهدی رو توی بغل خودم و فرشید رو توی بغل شیشه جلو ماشین یافتم خودمون و جمع و جور کردیم و من با عصبانیت ازماشین پیاده شدم اما وقتی دیدم راننده ماشین پشتی یه دختر خانوم خیلی محترم و در حین حال استقلالیه (تیشرت با لگوی استقلال پوشیده بود) دلم نیومد چیزی بهش بگم و بدون اینکه نگاهی به پشت ماشین بندازم در ماشین رو باز کردم و میخواستم بشینم تو ماشین که دختره اومد و خیلی معذرت خواهی و من عاشق استقلالمو و اینجور چیزا و با هزار عکس و امضا ترکمون کرد ۲
تا به خودم اومدم دیدم ازمون دور شدن
من. ترنجججججج دیدییییییییی 😍
ترنج. آره محشر بود وای که دیگه خیلی هیجانی شده
رفتیم بالا و چیزامونو تو اون خونه خوشگل و بزرگ چیدیم بعدم رفتیم رو مبل لم دادیم
فرشید
بچها چه دخترایی بودن ماشالا . ارسلان فک کنم همینا همسایه جدیدت باشن
ارسلان. آره. ازشون معلوم بود دخترای خوبی بودن
مهدی. نظرت چیه فرشید
من. نظرم مثبته
ارسلان. بسه دیگه خجالت
رفتیم و توی یه کافه خیلی لوکس نشستیم همین که میخواستیم یه چیزی سفارش بدیم هوادارا ریختن رومون.
من. دستم بی حسه
مهدی. چرا
من. چقد امضا دادیم همش سه تا بون هزار تا امضا گرفتن وای مردیم
مهدی. حالا انگار چیکار کرد سفارشتو بده
بعد از اینکه اونقدر خوردیم و مردیم رفتیم تو ماشین
ارسلان
سوار ماشین شدم استارت زدم و ترمز دستی رو کشیدم همین که میخواستم حرکت کنم گوشیم زنگ خورد
گوشیم. تو گرما و سرما میشینم تیممونو تشویق میکنیم انتظار قهرمانی داریم
نگاه کردم و دیدم شاه فرهاده وای خدای من میخواد چی بگه چی کارداره گفتم بچها کات فرهاده یدفعه دیدم فرشید از پشت زد تو سرم
فرشید. فرهاد چیه مگه پسر خالته بگو شاه فرهاد
من. 😑
جواب دادم وگفتم سلام آقا فرهاد
فرهاد. سلام ارسلان جان
من. کاری داشتید
فرهاد. میخواستم ببینم کجایی
من. چطور
فرهاد. میخواستم بیای زمین تمرین
من. خودم تنها یا کس دیگه ایی هم هست؟
فرهاد. اگع میتونی برو دنبال مهدی و فرشید گوشیشونو جواب نمیدن بقیه همه اینجان
فرشید و مهدی داشتن از خنده میترکیدن منم با وجود اینکه داشتم از خنده کف ماشین پهن میشدم گفتم چشم میرم دنبالشون و قطع کردم و تازه یادم افتاد خداحافظی نکردم وللش مهم نیست به مهدی و فرشید گفتم آماده اید بیام دنبالتون
فرشید. ببخشید من دارم دوش میگیرم یه نیم ساعت دیگه بیای خوبع
مهدی. وایسا الان پوشیدم آمادم
همین که پامو گذاشتم رو گاز یه صدایی بلند شد و گفت تتتتتتتتتتققققققققققق
و ناگهان مهدی رو توی بغل خودم و فرشید رو توی بغل شیشه جلو ماشین یافتم خودمون و جمع و جور کردیم و من با عصبانیت ازماشین پیاده شدم اما وقتی دیدم راننده ماشین پشتی یه دختر خانوم خیلی محترم و در حین حال استقلالیه (تیشرت با لگوی استقلال پوشیده بود) دلم نیومد چیزی بهش بگم و بدون اینکه نگاهی به پشت ماشین بندازم در ماشین رو باز کردم و میخواستم بشینم تو ماشین که دختره اومد و خیلی معذرت خواهی و من عاشق استقلالمو و اینجور چیزا و با هزار عکس و امضا ترکمون کرد ۲
- ۶.۶k
- ۰۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط