the building infogyg پارت39
#the_building_infogyg #پارت39
می.هی
باچشمایی سرخ بهشون خیره بودم
اما زمانی که جایی گاز دیدم ترسیدم
واقعا چطوری آچا تحمل کردش
بک:می.هی بیابریم
تااومدم جواب بدم که سوک پیش
دستی کرد
سوک:چیشد؟تک تک شماها میخواستین
آچا روپیدا کنین بهش درس حسابی
بدین اما تاحرف از وظیفه خودتون شد
ساکت شدین!
جیهوپ:سوک..درسته من متأسفم
بک:چی چی داری میگی تو؟؟؟
یونگ:پوف دلم نمیخواد بگم اما حق بااین بچه آدمیزاد هاست!
ابرویی بالا انداختم منتظر بک بودم که اونم اعتراف کنه کارش درست نبوده
بک:من عذر خواهی نمیکنم چون
درمورد می.هی صدمه نرسیده بهش
درست میگفت چرا باید اون
عذرخواهی کنه! که یهو داد رکسانا هوا رفت
رکسانا:جیغغ آچا آچا..
من:چی شد
دیدم آچا بیهوش شدش
رزا:برین کنار ببینم
بازویی آچا رو بازکرد اما سریع بستش
سوک:چیشده؟!
رزا لبخندی زد
رزا:حالش خوب میشه این بیهوشی طبیعیه ولی بهتر دعواهاتون ببرین یه
جایی دیگه
رفتش بیرون رفتیم پیشش
من:هوشت خینگ عشق زود خوب شو
بابچه ها باهم فرار کنیم
می.یونگ:چش آبی دلم!بلند شو
سوک:هوشت موجود عجیب من ترس
ازسگم ریخته بیدار شو باهم بریم سگ
بخرم
رکسانا:آبجی بزرگه بیدار شو لطفا!
رفتیم بیرون سوار ماشین شدم
***///***///***
بکهیونگ
چقدر مظلوم شده بود اما خوب پشت دوستشو گرفته بود حسودی میکردم
بهشون
می.هی:توفکر چی؟
من:ما برعکس شماهاهستیم ما زیاد بهم
کمک نمیکنیم
می.هی:میدونی دنیایی ما این یه عمل
انسانیه اما کسایی هم هستن که مثل
بعضی شماها رفتار میکنن به دیگرون
کمک نمیکنن خودشون نژاد برتر
میدونن کافیه بفهمن تو کسی بع غیر از نژادوزبان خودتو دوس داری شروع
میکنن به هیت دادن وتمسخرگرفتن
علایق اونا یاد ندارن چطوری احترام
بزارن به علایق همدیگه چون
چهرشون فک میکنن فرق داره اعضایی به کار درون بندشونم فرق داره درحالی کههمه یکین پیش خدا
لبخندی زدم
من:درسته اگه یکی مثل شما تویی
دنیایی ما میبود به عنوان پادشاه شاید اینقدر جنگ و اختلاف طبقاتی وجود نداشت
می.هی:ممنون
من:درضمن بابت دوستت متأسفم
می.هی:مرسی امیدوارم بهتر بشه
می.هی
باچشمایی سرخ بهشون خیره بودم
اما زمانی که جایی گاز دیدم ترسیدم
واقعا چطوری آچا تحمل کردش
بک:می.هی بیابریم
تااومدم جواب بدم که سوک پیش
دستی کرد
سوک:چیشد؟تک تک شماها میخواستین
آچا روپیدا کنین بهش درس حسابی
بدین اما تاحرف از وظیفه خودتون شد
ساکت شدین!
جیهوپ:سوک..درسته من متأسفم
بک:چی چی داری میگی تو؟؟؟
یونگ:پوف دلم نمیخواد بگم اما حق بااین بچه آدمیزاد هاست!
ابرویی بالا انداختم منتظر بک بودم که اونم اعتراف کنه کارش درست نبوده
بک:من عذر خواهی نمیکنم چون
درمورد می.هی صدمه نرسیده بهش
درست میگفت چرا باید اون
عذرخواهی کنه! که یهو داد رکسانا هوا رفت
رکسانا:جیغغ آچا آچا..
من:چی شد
دیدم آچا بیهوش شدش
رزا:برین کنار ببینم
بازویی آچا رو بازکرد اما سریع بستش
سوک:چیشده؟!
رزا لبخندی زد
رزا:حالش خوب میشه این بیهوشی طبیعیه ولی بهتر دعواهاتون ببرین یه
جایی دیگه
رفتش بیرون رفتیم پیشش
من:هوشت خینگ عشق زود خوب شو
بابچه ها باهم فرار کنیم
می.یونگ:چش آبی دلم!بلند شو
سوک:هوشت موجود عجیب من ترس
ازسگم ریخته بیدار شو باهم بریم سگ
بخرم
رکسانا:آبجی بزرگه بیدار شو لطفا!
رفتیم بیرون سوار ماشین شدم
***///***///***
بکهیونگ
چقدر مظلوم شده بود اما خوب پشت دوستشو گرفته بود حسودی میکردم
بهشون
می.هی:توفکر چی؟
من:ما برعکس شماهاهستیم ما زیاد بهم
کمک نمیکنیم
می.هی:میدونی دنیایی ما این یه عمل
انسانیه اما کسایی هم هستن که مثل
بعضی شماها رفتار میکنن به دیگرون
کمک نمیکنن خودشون نژاد برتر
میدونن کافیه بفهمن تو کسی بع غیر از نژادوزبان خودتو دوس داری شروع
میکنن به هیت دادن وتمسخرگرفتن
علایق اونا یاد ندارن چطوری احترام
بزارن به علایق همدیگه چون
چهرشون فک میکنن فرق داره اعضایی به کار درون بندشونم فرق داره درحالی کههمه یکین پیش خدا
لبخندی زدم
من:درسته اگه یکی مثل شما تویی
دنیایی ما میبود به عنوان پادشاه شاید اینقدر جنگ و اختلاف طبقاتی وجود نداشت
می.هی:ممنون
من:درضمن بابت دوستت متأسفم
می.هی:مرسی امیدوارم بهتر بشه
۶.۴k
۲۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.