پارت ۱۴۵

ات نشست جلوی میز آرایش. نور چراغ کوچیکی که بالای آینه بود، صورت خسته‌ش رو روشن می‌کرد. با حوصله باقی‌مونده‌ی آرایش ظهر رو از روی پوستش پاک کرد و موهاشو شونه زد. بعد از کشیدن یه نفس عمیق، لباس راحت‌تری پوشید.

رو به جونگ‌کوک که روی تخت دراز کشیده بود، گفت:
– «چشاتو ببند.»

جونگ‌کوک ابروشو بالا انداخت:
– «برای چی؟»

ات با لحن جدی و کوتاه جواب داد:
– «ساکت باش. فقط ببند.»

جونگ‌کوک بدون حرف اضافه، همون‌طور که همیشه بود، سرد و آرام، پلک‌هاشو بست. ات جلو رفت، کمی مکث کرد، بعد گفت:
– «بند سوتینمو باز کن.»

جونگ‌کوک نفس آهسته‌ای کشید، اما مخالفت نکرد.
– «چرا خودت…؟»

ات سریع قطعش کرد:
– «گفتم ساکت باش. چشماتو هم باز نکنی.»

جونگ‌کوک لبخند کجی زد، ولی تسلیم شد. دستشو بالا آورد و بند رو باز کرد. ات بی‌صدا عقب رفت، لباس زیرشو درآورد و به‌سرعت یه تیشرت راحت پوشید.

وقتی همه‌چیز تموم شد، برگشت کنار تخت، پرده رو کمی کشید و بعد دراز کشید کنار جونگ‌کوک. چند لحظه سکوت بین‌شون نشست.

جونگ‌کوک، همون‌طور که چشم‌هاشو بسته نگه داشته بود، گفت:
– «همیشه همین‌قدر به من اعتماد داری؟»

ات نگاهشو به سقف دوخت، صدای نفسش کمی لرز داشت اما لحنش سرد بود:
– «نه. فقط وقتی که مطمئنم تو نگاه نمی‌کنی.»

جونگ‌کوک لبخند محوی زد، هنوز چشم‌هاشو باز نکرده بود.
– «خب… پس همین کافیه.»

ات پلک‌هاشو سنگین کرد و آهسته زمزمه کرد:
– «تو خیلی عجیبی جونگ‌کوک.»

جواب آروم و خونسرد جونگ‌کوک توی سکوت شب پیچید:
– «و تو همونی هستی که کنار من می‌مونه، با همه‌ی این عجیب‌غریب بودن.»

ات نفس عمیقی کشید. ناخواسته نزدیک‌تر شد و حس کرد برای اولین بار اون آشفتگی همیشگی‌اش کمی آروم گرفته.
دیدگاه ها (۲)

پارت ۱۴۶

ادامه پارت ۱۴۶

پارت ۱۴۴

پارت ۱۴۳

دوست پسر دمدمی مزاج

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط