سوراخ پارت 25
#یونا
بعد از کلی اصرار. ....قرار شد برگردم سئول....
ولی برام درد سنگینی داشت....
بدون کوکی زندگیم شده مثل یه آدمی ک داره تو دره سقوط میکنه....
-یونا......الو....الو....
+بله...بله؟!
-باز تو کدوم فکری....بیا بریم دیگه ....جیمین منتظره....
+اومدم...
#جونگکوک
رفتم تو حموم....بدون یونا زندگی و اتفاقایی ک میوفته...همش بی معنیه...
آب سرد رو باز کردم....الان دیگه حتما رفته تو هفت ماه.....
دیروز صبح جیمین نیومد کمپانی.....نمیدونم چرا😕
احساس میکردم..سرما به تک تک سلولام...حمله کرده و همه بدنم یخ زده....
سرمو کردم زیر آب....میخواستم خودمو خفه کنم ...یهو یاد نامه یونا افتادم....باید یه نامه براش بنویسم....
از حموم اومدم بیرون....سریع رفتم و یه قلم و کاغذ برداشتم. ...شروع کردم به نوشتن...
#تهیونگ
میخواستم برم تو اتاق جونگ کوک....در اتاقش رو باز کردم....هان؟! داره واسه یونا نامه مینویسه. ...
🎵🎵🎵اوه اوه تلفنم....
رفتم تو اتاق خودم...
-الو؟!
+س..سلام تهیونگاا..😊❤
-سوهو....تویی ترسوندیم😕😑
+جدی؟
-باهام کاری داشتی؟!....
+میخواستم بدونم.....تو طراح سراغ داری؟؟!!
-طراح...طراح میخوای چیکار تو خودت استادی...
+تهیونگاا.....خسته شدم هفت ماهه دارم تنها کار میکنم...اون رانپو اوداگاوا....هم ک نباشه بهتره...
-من با پی دی نیم حرف میزنم....
+ممنون❤
-فعلا✋
+بای...
#جیمین
یونا و کیوکا رو بردم خونه کیوکا ....خودمم سریع رفتم خوابگاه....
وقتی رفتم داخل دیدم جونگ کوک جلوی در اتاقم وایساده....
-سلام هیونگ....
+سلام..
-چرا اینقدر دیر کردی؟!
+محموله عاشقانه بود😈😉😅
-ک اینطور....
ادامه پارت بعدی....
#سوراخ
#پست_جدید
بعد از کلی اصرار. ....قرار شد برگردم سئول....
ولی برام درد سنگینی داشت....
بدون کوکی زندگیم شده مثل یه آدمی ک داره تو دره سقوط میکنه....
-یونا......الو....الو....
+بله...بله؟!
-باز تو کدوم فکری....بیا بریم دیگه ....جیمین منتظره....
+اومدم...
#جونگکوک
رفتم تو حموم....بدون یونا زندگی و اتفاقایی ک میوفته...همش بی معنیه...
آب سرد رو باز کردم....الان دیگه حتما رفته تو هفت ماه.....
دیروز صبح جیمین نیومد کمپانی.....نمیدونم چرا😕
احساس میکردم..سرما به تک تک سلولام...حمله کرده و همه بدنم یخ زده....
سرمو کردم زیر آب....میخواستم خودمو خفه کنم ...یهو یاد نامه یونا افتادم....باید یه نامه براش بنویسم....
از حموم اومدم بیرون....سریع رفتم و یه قلم و کاغذ برداشتم. ...شروع کردم به نوشتن...
#تهیونگ
میخواستم برم تو اتاق جونگ کوک....در اتاقش رو باز کردم....هان؟! داره واسه یونا نامه مینویسه. ...
🎵🎵🎵اوه اوه تلفنم....
رفتم تو اتاق خودم...
-الو؟!
+س..سلام تهیونگاا..😊❤
-سوهو....تویی ترسوندیم😕😑
+جدی؟
-باهام کاری داشتی؟!....
+میخواستم بدونم.....تو طراح سراغ داری؟؟!!
-طراح...طراح میخوای چیکار تو خودت استادی...
+تهیونگاا.....خسته شدم هفت ماهه دارم تنها کار میکنم...اون رانپو اوداگاوا....هم ک نباشه بهتره...
-من با پی دی نیم حرف میزنم....
+ممنون❤
-فعلا✋
+بای...
#جیمین
یونا و کیوکا رو بردم خونه کیوکا ....خودمم سریع رفتم خوابگاه....
وقتی رفتم داخل دیدم جونگ کوک جلوی در اتاقم وایساده....
-سلام هیونگ....
+سلام..
-چرا اینقدر دیر کردی؟!
+محموله عاشقانه بود😈😉😅
-ک اینطور....
ادامه پارت بعدی....
#سوراخ
#پست_جدید
۴۲.۷k
۲۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.