سوراخ پارت 27
#جونگکوک
تهیونگ اومد دنبالم...رفتم ک سوار شم...اما ظاهرا صندلی جلو اشغال شده بود ....هه سوهو و تهیونگ...عجب😞
رسیدیم به عمارت....
#یونا
تو سالن ورودی بودم....منتظر جیمین و کیوکا...
ولی خب نتونستم وایسم...
جونگ کوک و تهیونگ و سوهو ....ای داد...
سریع رفتم طبقه بالا..
-مامان کجا میری؟؟؟
×نگران نباش...حواست به خواهرت باشه....
-چشم😑
#نیم_ساعت_بعد
#جونگکوک
داشتم راه میرفتم و به این و اون سلام میکردم که...به یه دختر و پسر کیوت برخوردم....
انگار خواهر و برادر بودن....
بهشون نزدیک شدم...
-سلام😊
دختر کوچولو برگشت...چشماش...ناخودآگاه گفتم
-یونا...💔
×آقا شما اسم مامان منو از کجا میدونید؟؟؟
-گفتی ....گفتی مامانت؟!
÷آقا با خواهر من چیکار داری ....
×داداش....این آقاهه مامانو میشناسه....
÷یونسو....چدا چرت و پت میگی😡💔
+اههههههه.....😭😭😭😭جونگ یون بد ....اهههههههه
-آروم باش کوچولو....
بغلش کردم....عطر تن یونا رو میداد...
-میدونی مامانت کجاس؟؟
+آله...طبقه بالا..
-راهو نشونم میدی؟ ؟؟❤
#یونا
بغض بدی تو گلوم نشسته....چرا..چرا اون باید اینجا باشه ولی من نتونم ببینمش...😭😭😭💔
صدای حرف زدن میاد...هان...صدای کوک و یونسو ...رفتم پشت یکی از ستونا...
یواشکی سرک کشیدم و دیدم یونسو تو بغلشه....
کوک....
#جونگکوک
یه صدای گریه کردن میاد...صدایی ک وقتی فاز غم برمیداره...زندگیمو ازم میگیره...
هه بالاخره جونگ یون اومد بالا...
-خانم کوچولو برو ببین مامانت کجاس...
+چشم😊
-ببینم پسر جون اسمت چیه؟؟!!
÷جونگ یون😞....البته مامانم میگه قسمت اول اسممو از رو قسمت اول اسم بابام برداشته...ولی من از بابام متنفرم...😡💔
-چرا؟! (ازم متنفره...💔)
÷چون هروقت مامان به بابا فکر میکنه قلبش درد میگیره...😡
-ک اینطور...
+مامان.....مامانیییییی
دویدم و رفتم پیش یونسو...
#یونا
چشمامو باز کردم...تاریک بود...
تو قفسه سینم احساس درد میکردم...
نشستم....😨😨😨😨
-بالاخره بیدار شدی....
+ج...جونگ کوک...من...
نشسته بود لبه تخت....برگشت ...چشماش پر اشک بود...😭😭😭
+کوک.....😭😭😭😭😭💔
همدیگه رو بغل کردیم....
-واقعا خودتی.....یونای من همه زندگیه من ....
نتونستم طاقت بیارم...لبمو گذاشتم رو لبش....😈
لبمو مکید...مثل همیشه اول آروم بعدش محکم...
دستمو گذاشتم رو سینش....
بعد رفتم سمت گردنش.....
-همون...هق....همون اول ک یونسو رو دیدم شناختمش....😢❤
+الکی بهت نمیگن مستر...هق...جئون😢❤
-تو اصلا عوض نشدی...
+توهم همینطور...
-دیگه تنهام نذار...هرگز...
+تو همه زندگیمی. ...پیشم بمون تا ابد...❤❤
تهیونگ اومد دنبالم...رفتم ک سوار شم...اما ظاهرا صندلی جلو اشغال شده بود ....هه سوهو و تهیونگ...عجب😞
رسیدیم به عمارت....
#یونا
تو سالن ورودی بودم....منتظر جیمین و کیوکا...
ولی خب نتونستم وایسم...
جونگ کوک و تهیونگ و سوهو ....ای داد...
سریع رفتم طبقه بالا..
-مامان کجا میری؟؟؟
×نگران نباش...حواست به خواهرت باشه....
-چشم😑
#نیم_ساعت_بعد
#جونگکوک
داشتم راه میرفتم و به این و اون سلام میکردم که...به یه دختر و پسر کیوت برخوردم....
انگار خواهر و برادر بودن....
بهشون نزدیک شدم...
-سلام😊
دختر کوچولو برگشت...چشماش...ناخودآگاه گفتم
-یونا...💔
×آقا شما اسم مامان منو از کجا میدونید؟؟؟
-گفتی ....گفتی مامانت؟!
÷آقا با خواهر من چیکار داری ....
×داداش....این آقاهه مامانو میشناسه....
÷یونسو....چدا چرت و پت میگی😡💔
+اههههههه.....😭😭😭😭جونگ یون بد ....اهههههههه
-آروم باش کوچولو....
بغلش کردم....عطر تن یونا رو میداد...
-میدونی مامانت کجاس؟؟
+آله...طبقه بالا..
-راهو نشونم میدی؟ ؟؟❤
#یونا
بغض بدی تو گلوم نشسته....چرا..چرا اون باید اینجا باشه ولی من نتونم ببینمش...😭😭😭💔
صدای حرف زدن میاد...هان...صدای کوک و یونسو ...رفتم پشت یکی از ستونا...
یواشکی سرک کشیدم و دیدم یونسو تو بغلشه....
کوک....
#جونگکوک
یه صدای گریه کردن میاد...صدایی ک وقتی فاز غم برمیداره...زندگیمو ازم میگیره...
هه بالاخره جونگ یون اومد بالا...
-خانم کوچولو برو ببین مامانت کجاس...
+چشم😊
-ببینم پسر جون اسمت چیه؟؟!!
÷جونگ یون😞....البته مامانم میگه قسمت اول اسممو از رو قسمت اول اسم بابام برداشته...ولی من از بابام متنفرم...😡💔
-چرا؟! (ازم متنفره...💔)
÷چون هروقت مامان به بابا فکر میکنه قلبش درد میگیره...😡
-ک اینطور...
+مامان.....مامانیییییی
دویدم و رفتم پیش یونسو...
#یونا
چشمامو باز کردم...تاریک بود...
تو قفسه سینم احساس درد میکردم...
نشستم....😨😨😨😨
-بالاخره بیدار شدی....
+ج...جونگ کوک...من...
نشسته بود لبه تخت....برگشت ...چشماش پر اشک بود...😭😭😭
+کوک.....😭😭😭😭😭💔
همدیگه رو بغل کردیم....
-واقعا خودتی.....یونای من همه زندگیه من ....
نتونستم طاقت بیارم...لبمو گذاشتم رو لبش....😈
لبمو مکید...مثل همیشه اول آروم بعدش محکم...
دستمو گذاشتم رو سینش....
بعد رفتم سمت گردنش.....
-همون...هق....همون اول ک یونسو رو دیدم شناختمش....😢❤
+الکی بهت نمیگن مستر...هق...جئون😢❤
-تو اصلا عوض نشدی...
+توهم همینطور...
-دیگه تنهام نذار...هرگز...
+تو همه زندگیمی. ...پیشم بمون تا ابد...❤❤
۲۲.۳k
۲۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.