شراب سرخ پارت ۵۸
شراب سرخ پارت ۵۸
#red_wine #red_wine🍷
و کارتی سمتم گرفت و ادامه داد: شمارم روش نوشته.
لبخندی به او زدم و کارت را گرفتم و درون کت کیم گذاشتم، جیمین با نامجون به سمت بنز رفتن و من هم به سمت ماشینی که کیم در آن بود.
سون در عقب را برایم باز کرد اما قبل اینکه سوار ماشین شوم پرسید:خانم نمیان؟
منظورش را از خانم نگرفتم و سوال کردم: خانم؟
سون گفت: جنی..
پشت چشم نازک کرد و سرد گفتم: نه سون! کیم حالش خوب نیست وقت نداریم منتظر اون بمونیم!
سون اطلاعات کرد.
کیم هیچ خوب نبود..
هیچ حرفی نمیزد ، خیلی ریلکس رفتار میکرد ، خشمگین بود اما بروز نمیاد..همین داشت من را میترساند..
اما هیچ..
به اتاق رفتیم ، در را به آرامی بستم او هم به سمت مبل رفت و خود را رها کرد..
برای تعویض لباسم نزدیک کمد دیواری رفتم..کت کیم را از روی شانه هایم برداشتم و خواستم کنار بگذارمش که از مبایل یادم آمد..
پشت به کیم چرخیدم و بدون آنکه حواس او را به خود جلب کنم مبایل را از کت درآوردم و تو کشو لباس زیر هایم قرار دادم..
کت کیم را سر چوب لباسی گذاشتم و برای تعویض لباسم به حمام رفتم..
با هر بدبختیای بود زیپ لباس را باز کردم و از تنم خارج کردم و شومیز سفید رنگ صبحم را تن زدم.
از حمام که خارج شدم بوی بد سیگار به مشامم رسید..و باعث شد صورتم را جمع کنم..
کیم از جایش برخواست و برای خودش یک شات شامپاین ریخت و یک نفس سر کشید.
به این حال و هوایش عادت نداشتم!
شاید اگر من هم به اعتمادم لطمه میخورد ، الان همین حال را داشتم..
بهرحال مایک کم کسی برای تهیونگ نبود، دست راست او بود حرف او حرف کیم بود ، به خیلی از کار ها و تجارت های کیم دسترسی داشت، حتی ممکن بود در این مدت علیه کیم مدرک جمع کرده باشد..
تا بحال به یک نفر با تمام وجود اعتماد کردی؟
بالاخره لب گشود بالاخره حرف زد!
اعتماد ساختنش سالها طول میکشه اما نابود کردنش فقط چند ثانیه و ترمیمش تا ابد زمان میبره.
شاتی دیگر برای خودش پر کرد و با پوزخند ادامه داد:من توی دنیایی زندگی میکنم که روحم یک روز بدنمو ترک میکنه چه انتظاری باید از آدمای اطرافم میداشتم..
کاش ادم ها اینو یاد میگرفتن از اعتماد کسی سو استفاده نکنند..
چون تاوان سو استفاده اون ها رو باید بقیه آدم های زندگی او فرد بدن که لایق اعتماد هستند ولی ازشون دریغ میشه.
پارت ۵۷ زیر عکس ها هست
#red_wine #red_wine🍷
و کارتی سمتم گرفت و ادامه داد: شمارم روش نوشته.
لبخندی به او زدم و کارت را گرفتم و درون کت کیم گذاشتم، جیمین با نامجون به سمت بنز رفتن و من هم به سمت ماشینی که کیم در آن بود.
سون در عقب را برایم باز کرد اما قبل اینکه سوار ماشین شوم پرسید:خانم نمیان؟
منظورش را از خانم نگرفتم و سوال کردم: خانم؟
سون گفت: جنی..
پشت چشم نازک کرد و سرد گفتم: نه سون! کیم حالش خوب نیست وقت نداریم منتظر اون بمونیم!
سون اطلاعات کرد.
کیم هیچ خوب نبود..
هیچ حرفی نمیزد ، خیلی ریلکس رفتار میکرد ، خشمگین بود اما بروز نمیاد..همین داشت من را میترساند..
اما هیچ..
به اتاق رفتیم ، در را به آرامی بستم او هم به سمت مبل رفت و خود را رها کرد..
برای تعویض لباسم نزدیک کمد دیواری رفتم..کت کیم را از روی شانه هایم برداشتم و خواستم کنار بگذارمش که از مبایل یادم آمد..
پشت به کیم چرخیدم و بدون آنکه حواس او را به خود جلب کنم مبایل را از کت درآوردم و تو کشو لباس زیر هایم قرار دادم..
کت کیم را سر چوب لباسی گذاشتم و برای تعویض لباسم به حمام رفتم..
با هر بدبختیای بود زیپ لباس را باز کردم و از تنم خارج کردم و شومیز سفید رنگ صبحم را تن زدم.
از حمام که خارج شدم بوی بد سیگار به مشامم رسید..و باعث شد صورتم را جمع کنم..
کیم از جایش برخواست و برای خودش یک شات شامپاین ریخت و یک نفس سر کشید.
به این حال و هوایش عادت نداشتم!
شاید اگر من هم به اعتمادم لطمه میخورد ، الان همین حال را داشتم..
بهرحال مایک کم کسی برای تهیونگ نبود، دست راست او بود حرف او حرف کیم بود ، به خیلی از کار ها و تجارت های کیم دسترسی داشت، حتی ممکن بود در این مدت علیه کیم مدرک جمع کرده باشد..
تا بحال به یک نفر با تمام وجود اعتماد کردی؟
بالاخره لب گشود بالاخره حرف زد!
اعتماد ساختنش سالها طول میکشه اما نابود کردنش فقط چند ثانیه و ترمیمش تا ابد زمان میبره.
شاتی دیگر برای خودش پر کرد و با پوزخند ادامه داد:من توی دنیایی زندگی میکنم که روحم یک روز بدنمو ترک میکنه چه انتظاری باید از آدمای اطرافم میداشتم..
کاش ادم ها اینو یاد میگرفتن از اعتماد کسی سو استفاده نکنند..
چون تاوان سو استفاده اون ها رو باید بقیه آدم های زندگی او فرد بدن که لایق اعتماد هستند ولی ازشون دریغ میشه.
پارت ۵۷ زیر عکس ها هست
۱.۴k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.