🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت133 #جلد_دوم
لبخند کم جونی زدم و گفتم چاره چیه عزیزم من اون بچه رو میخوام و به شوهرم اعتماد دارم پس تحملش میکنم
با صدای کفشای کیمیا هر دونفرمون به سمتش چرخیدیم و راحیل با ناباوری به کیمیا خیره موند
موهای رنگ شده و ناخونای لاک زده و بلندش لباسای بی اندازه قشنگش و صورت با ارایشش بدجوری توی چشم بود.
نه راحیل برای سلام دادن پیشقدم شد نه کیمیا...
کمی به هم نگاه کردن و کیمیا به سمت اشپزخوکه رفت.
راحیل با اخم به سمتم چرخید و گفت
_این هر روز این ریختیه؟
اره ای که گفتم عصبی گفت توام مثل ننه بزرگا این ریختی میچرخی؟
متعجب اره ای گفتم و اون خودش بهم نزدیکتر کرد و گفت
_دخترخوب مگه تو عقل نداری اخه این عروسک جلو شوهرت چپ و راست میره و تو مثل مادربزرگ من نگاه میکنی فقط؟
اینکه دیگه کاری نداره خودت دودستی شوهرت و تقدیمش کن تموم بشه.
با اخم گفتم چی داری میگی راحیل؟
_عزیزم تو خوشگلی درست بی ارایشم قشنگی ولی ببین اخه این دختره رو مثل عروسک خودش و برا شوهرت درست میکنه و تو انگار نه انگار..
با خنده ی زورکی گفتم
دیونه اهورا اصلانگاش نمیکنه.
با اخم گفت
_آیلین اهورا هر چقدر عاشق تو بازم مرده عقل مردا به چشمشونه تورو خدا کمی عاقل باش فقط...
کلافه گفتم خب تو میگی چیکار کنم؟؟
_تو باید به خودت برسی باید جلوی این زنیکه کم نیاری آیلین وگرنه اینی که من دیدمشوهرت و از چنگت درمیاره...
ترسیده اب دهنم و پایین فرستادم
_الان که دیره ولی قول بده جون راحیل رسیدی شیراز یه تغیراتی به خودت بده..
از این همه نگرانیش قند توی دلم اب میشد دوست نبود خواهر بود برام راحیل
باشه عزیزم بخداقول میدم برسم اونجا میرم به خودم میرسم اصلا زنگ میزنم تو به ارایشگرا بگو چی ازم بسازخ...
بغلم کرد و اروم کنار گوشم گفت
_من فقط میخوام همیشه بخندی عزیزم...
با باز شدن در خونه حرفمون نیمه تموم موند و با اومدن اهورا راحیل از جاش بلند شد و بهش سلام کرد اهورا با دیدنش لبخندی زد و گفت _کم پیدا شدی راحی دیگه این ورا نمیای.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#FANDOGHI #مد #طبیعت #دختر #هنر #wallpaper #عکس_نوشته_عاشقانه #عاشقانه #عکس #جذاب #خاص
#خان_زاده #پارت133 #جلد_دوم
لبخند کم جونی زدم و گفتم چاره چیه عزیزم من اون بچه رو میخوام و به شوهرم اعتماد دارم پس تحملش میکنم
با صدای کفشای کیمیا هر دونفرمون به سمتش چرخیدیم و راحیل با ناباوری به کیمیا خیره موند
موهای رنگ شده و ناخونای لاک زده و بلندش لباسای بی اندازه قشنگش و صورت با ارایشش بدجوری توی چشم بود.
نه راحیل برای سلام دادن پیشقدم شد نه کیمیا...
کمی به هم نگاه کردن و کیمیا به سمت اشپزخوکه رفت.
راحیل با اخم به سمتم چرخید و گفت
_این هر روز این ریختیه؟
اره ای که گفتم عصبی گفت توام مثل ننه بزرگا این ریختی میچرخی؟
متعجب اره ای گفتم و اون خودش بهم نزدیکتر کرد و گفت
_دخترخوب مگه تو عقل نداری اخه این عروسک جلو شوهرت چپ و راست میره و تو مثل مادربزرگ من نگاه میکنی فقط؟
اینکه دیگه کاری نداره خودت دودستی شوهرت و تقدیمش کن تموم بشه.
با اخم گفتم چی داری میگی راحیل؟
_عزیزم تو خوشگلی درست بی ارایشم قشنگی ولی ببین اخه این دختره رو مثل عروسک خودش و برا شوهرت درست میکنه و تو انگار نه انگار..
با خنده ی زورکی گفتم
دیونه اهورا اصلانگاش نمیکنه.
با اخم گفت
_آیلین اهورا هر چقدر عاشق تو بازم مرده عقل مردا به چشمشونه تورو خدا کمی عاقل باش فقط...
کلافه گفتم خب تو میگی چیکار کنم؟؟
_تو باید به خودت برسی باید جلوی این زنیکه کم نیاری آیلین وگرنه اینی که من دیدمشوهرت و از چنگت درمیاره...
ترسیده اب دهنم و پایین فرستادم
_الان که دیره ولی قول بده جون راحیل رسیدی شیراز یه تغیراتی به خودت بده..
از این همه نگرانیش قند توی دلم اب میشد دوست نبود خواهر بود برام راحیل
باشه عزیزم بخداقول میدم برسم اونجا میرم به خودم میرسم اصلا زنگ میزنم تو به ارایشگرا بگو چی ازم بسازخ...
بغلم کرد و اروم کنار گوشم گفت
_من فقط میخوام همیشه بخندی عزیزم...
با باز شدن در خونه حرفمون نیمه تموم موند و با اومدن اهورا راحیل از جاش بلند شد و بهش سلام کرد اهورا با دیدنش لبخندی زد و گفت _کم پیدا شدی راحی دیگه این ورا نمیای.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#FANDOGHI #مد #طبیعت #دختر #هنر #wallpaper #عکس_نوشته_عاشقانه #عاشقانه #عکس #جذاب #خاص
۱۰.۸k
۱۲ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.