❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part87
از چندتا خیابون و کوچه گذشتیم تا اینکه خسته شدیم و به نفس نفس افتادیم!
هیونجین دستاش رو رو زانو هاش گذاشت: ایول دختر، دمت گرم!
چندتا نفس عمیق کشیدم: به خاطر تو نبود، از خیانت کارا بدم میاد!
هیونجین با شیفتگی نگام کرد: دقیقا وایب یه گرگ بودی که شکارشو دیده... بعدم اون لگد تو شکم فیلکس... عالی بودی دختر!
خندم گرفت: ممنون، اما تو نباید بزاری بهت زور بگن، یا به نظرم بهتره ارتباطت رو با این ادمای فیک قطع کنی!
به سمت یه ماشین شیک و آبی رنگ رفت: هوم همین کار رو میکنم، به شرطی که تا ابد کنارم باشی!
پوکر نگاهش کردم: داری چه غلطی میکنی؟
در کمال حیرت در ماشین رو با چندتا سیم باز کرد و سوار شد: بیا سوار شو!
با اخم رفتم سمتش: فاک بهت تو دزدی؟
با حالت بامزه ای چشماشو گرد کرد: ما فقط برای چند ساعت قرضش میگیریم!
دستی تو موهام کشیدم: لازم نکرده بیا پایین.
هیونجین: باید لطفتو جبران کنم، برای این کار باید جنتلمن باشم و جنتلمنا ماشینای گرون دارن!
ناچار سوار شدم: بعد از اینکه منو رسوندی ماشین رو برگردون.
هیونجین: خیالت راحت بیبی!
من: هی من بیبی تو نیستم!
مظلوم نگاهم کرد: جنتلمنا به پارتنرشون میگن بیبی!
کفری شدم: حالا هر چی، این لگن رو راه بنداز و منو ببر خونه!
هیونجین چندتا سیم رو بهم وصل کرد و استارت زد: اول باید بریم یه رستوران معروف تا ناهار بخوریم و من لطفتو جبران کنم، اخه من خیلی جنتلمنم!
پوزخند زدم: اون وقت با کدوم پول؟
از تو داشبرد ماشین یه کیف پر از پول در اورد: با اینا!
ناخاسته خندم گرفت: حتما اینا هم قرض میگیری!
هیونجین: شک نکن لیدی!
با شوخی و خنده به از گرون ترین رستوران های سئول رفتیم.
هیونجین با اون تیپ لش و خیابونی پیاده شد و با اعتماد به نفس سوییچ رو داد به نگهبان و بهش انعام داد!
منم با تیپی که داد میزد مافیاییه و اصلا مجلسی و مناسب رستوران نبود پیاده شدم!
لباسامون اصلا به درد رستوران رفتن نمیخورد و جالب اینکه تیپمون با هم جور نبود و اصلا با هم هماهنگی نداشتیم!
من جذب و تنگ و مارک
هیونجین گشاد و لش و ارزون
لبم رو گاز گرفتم تا خندم رو کنترل کنم: تو اولین مردی هستی که منو میاری سر قرار، اونم با این لباسا!
هیونجین دستم رو گرفت و با اعتماد به نفس گفت: ما پول میدیم، پس اونا مجبورم جلومون خم و راست بشن، مهم نیست که چی تنمون باشه لازم نیست خجالت بکشی!
..... ادامه دارد...
نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part87
از چندتا خیابون و کوچه گذشتیم تا اینکه خسته شدیم و به نفس نفس افتادیم!
هیونجین دستاش رو رو زانو هاش گذاشت: ایول دختر، دمت گرم!
چندتا نفس عمیق کشیدم: به خاطر تو نبود، از خیانت کارا بدم میاد!
هیونجین با شیفتگی نگام کرد: دقیقا وایب یه گرگ بودی که شکارشو دیده... بعدم اون لگد تو شکم فیلکس... عالی بودی دختر!
خندم گرفت: ممنون، اما تو نباید بزاری بهت زور بگن، یا به نظرم بهتره ارتباطت رو با این ادمای فیک قطع کنی!
به سمت یه ماشین شیک و آبی رنگ رفت: هوم همین کار رو میکنم، به شرطی که تا ابد کنارم باشی!
پوکر نگاهش کردم: داری چه غلطی میکنی؟
در کمال حیرت در ماشین رو با چندتا سیم باز کرد و سوار شد: بیا سوار شو!
با اخم رفتم سمتش: فاک بهت تو دزدی؟
با حالت بامزه ای چشماشو گرد کرد: ما فقط برای چند ساعت قرضش میگیریم!
دستی تو موهام کشیدم: لازم نکرده بیا پایین.
هیونجین: باید لطفتو جبران کنم، برای این کار باید جنتلمن باشم و جنتلمنا ماشینای گرون دارن!
ناچار سوار شدم: بعد از اینکه منو رسوندی ماشین رو برگردون.
هیونجین: خیالت راحت بیبی!
من: هی من بیبی تو نیستم!
مظلوم نگاهم کرد: جنتلمنا به پارتنرشون میگن بیبی!
کفری شدم: حالا هر چی، این لگن رو راه بنداز و منو ببر خونه!
هیونجین چندتا سیم رو بهم وصل کرد و استارت زد: اول باید بریم یه رستوران معروف تا ناهار بخوریم و من لطفتو جبران کنم، اخه من خیلی جنتلمنم!
پوزخند زدم: اون وقت با کدوم پول؟
از تو داشبرد ماشین یه کیف پر از پول در اورد: با اینا!
ناخاسته خندم گرفت: حتما اینا هم قرض میگیری!
هیونجین: شک نکن لیدی!
با شوخی و خنده به از گرون ترین رستوران های سئول رفتیم.
هیونجین با اون تیپ لش و خیابونی پیاده شد و با اعتماد به نفس سوییچ رو داد به نگهبان و بهش انعام داد!
منم با تیپی که داد میزد مافیاییه و اصلا مجلسی و مناسب رستوران نبود پیاده شدم!
لباسامون اصلا به درد رستوران رفتن نمیخورد و جالب اینکه تیپمون با هم جور نبود و اصلا با هم هماهنگی نداشتیم!
من جذب و تنگ و مارک
هیونجین گشاد و لش و ارزون
لبم رو گاز گرفتم تا خندم رو کنترل کنم: تو اولین مردی هستی که منو میاری سر قرار، اونم با این لباسا!
هیونجین دستم رو گرفت و با اعتماد به نفس گفت: ما پول میدیم، پس اونا مجبورم جلومون خم و راست بشن، مهم نیست که چی تنمون باشه لازم نیست خجالت بکشی!
..... ادامه دارد...
نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۶.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.