p45
#p45
با احساس نزدیک شدن هوسوک بهمون خواستم
ازش جدا بشم که منو محکم تر به خودش فشرد
با یه دستش منو به خودش چسبونده بود و با
دست دیگش تنه درخت رو گرفت و از سرجاش بلند شد
و منو بین خودش و درخت گذاشت
بعد از اینکه ازم جدا شد اروم دم گوشم گفت
_من میخوام اون بدونه که تو مال منی
پسم نزن
از این حرفش لبخند روی لبم اومد کاملا متوجه بودم که هوسوک از اونور مارو داره میبینه
ولی این ارامشی که با یونگی داشتم نمیخواستم خراب کنم
و دوباره لباش رو لبام گذاشت
که این دفعه دیگه صدای هوسوک اومد
هوسوک: اهم اهم
من اینجام نمیخواید تمومش کنید
یونگی به طرفش برگشت و با لحن نیشداری جوابش داد
_میتونی نگاه نکنی
از اینکه هوسوک من رو تو اون شرایط دیده
بود واقعا خجالت میکشیدم
گونه های سرخ شدمو از خجالت احساس میکردم
هوسوک نگاهی به یونگی که دیگه حالش خوب شده بود انداخت و روبه من گفت
هوسوک:دیگه باید بریم جناب محافظ حالش مثل اینکه خوب شده
_ناراحتی؟
هوسوک:نه اتفاقا خوشحالم دوست ندارم اسمم به خاطر ناقص کردن یه ادمی مثل تو بد در بره
عصبی از کل کلاشون داد زدم
+بسه دیگه بریم
یونگی برگش به سمت و اروم دم گوشم گفت
_خوشم نمیاد این پسره میاد طرفت
نگاهی به چشم های همدیگه کردیم که یونگی گذاشت و رفت
به مسیر رفتنش خیره بودم که صدای هوسوک اومد
هوسوک:بریم دیگه
#p46
تمام مدت احساس بدی داشتم
امشب نباید اینجوری میشد نمیدونستم چطور تو
چشمای هوسوک نگاه کنم
وای اگه یونگی راجب تصمیم میفهمید قطعا یه بلایی
سر هوسوک میورد
کلافم نمیدونم چیکار کنم تهش قراره چی بشه
تمام مدت توی راه سرم پایین بود نمیدونستم
با هوسوک هم کلام بشم
هوسوک:خیلی تو فکری
+خواهش میکنم امشب فراموش کن
هوسوک:ا/ت رفتار این پسره خیلی عجیبه
+هوسوک من.....
هوسوک:ا/ت خواهش میکنم من نگرانتم
+نگران نباش درست میشه
هوسوک:ا/ت وای به حالش اگه کاری کنه
از اولشم خوشم نمیومد ازش
+هوسوکا.....
هوسوک:نه ا/ت صبر بده حرفم تموم بشه
یعنی وای به حالش بلایی به سرش میارم که از کاری که کرده پشیمون بشه
این حمایت های هوسوک باعث میشدن لبخند به لبام بیاد
.
.
هوسوک:خیلی خوب دیگه میرم پیش امپراطور
+هوسوکا بابت امشب متاسفم
هوسوک:اشکال نداره مراقب خودت باش
بعد خدافظی با هوسوک به سمت اقامت گاهم قدم
برداشتم واقعا خسته شده بودم و
به تنها چیزی که فکر میکردم خواب بود
خوابی که یکم از این دنیای اشفته منو دور میکرد
در اقامتگاهم که باز کردم بانو چوی رو دیدم که منتظرم
نشسته تا منو دید به سمتم اومد
+بانو چوی منتظر من بودی
:اره بانوی من نگرانتون بود
+نگرانی برایه چی من با هوسوک بودم
: نه از اون لحاظ
+پس چی
:امروز اصلا حالتون خوب نبود
بعد یکم مکث جوابش دادم
+بانو چوی من خستمه میخوام بخوابم توهم دیگه میتونی بری مرخصی
لایک40+
کامنت150+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
با احساس نزدیک شدن هوسوک بهمون خواستم
ازش جدا بشم که منو محکم تر به خودش فشرد
با یه دستش منو به خودش چسبونده بود و با
دست دیگش تنه درخت رو گرفت و از سرجاش بلند شد
و منو بین خودش و درخت گذاشت
بعد از اینکه ازم جدا شد اروم دم گوشم گفت
_من میخوام اون بدونه که تو مال منی
پسم نزن
از این حرفش لبخند روی لبم اومد کاملا متوجه بودم که هوسوک از اونور مارو داره میبینه
ولی این ارامشی که با یونگی داشتم نمیخواستم خراب کنم
و دوباره لباش رو لبام گذاشت
که این دفعه دیگه صدای هوسوک اومد
هوسوک: اهم اهم
من اینجام نمیخواید تمومش کنید
یونگی به طرفش برگشت و با لحن نیشداری جوابش داد
_میتونی نگاه نکنی
از اینکه هوسوک من رو تو اون شرایط دیده
بود واقعا خجالت میکشیدم
گونه های سرخ شدمو از خجالت احساس میکردم
هوسوک نگاهی به یونگی که دیگه حالش خوب شده بود انداخت و روبه من گفت
هوسوک:دیگه باید بریم جناب محافظ حالش مثل اینکه خوب شده
_ناراحتی؟
هوسوک:نه اتفاقا خوشحالم دوست ندارم اسمم به خاطر ناقص کردن یه ادمی مثل تو بد در بره
عصبی از کل کلاشون داد زدم
+بسه دیگه بریم
یونگی برگش به سمت و اروم دم گوشم گفت
_خوشم نمیاد این پسره میاد طرفت
نگاهی به چشم های همدیگه کردیم که یونگی گذاشت و رفت
به مسیر رفتنش خیره بودم که صدای هوسوک اومد
هوسوک:بریم دیگه
#p46
تمام مدت احساس بدی داشتم
امشب نباید اینجوری میشد نمیدونستم چطور تو
چشمای هوسوک نگاه کنم
وای اگه یونگی راجب تصمیم میفهمید قطعا یه بلایی
سر هوسوک میورد
کلافم نمیدونم چیکار کنم تهش قراره چی بشه
تمام مدت توی راه سرم پایین بود نمیدونستم
با هوسوک هم کلام بشم
هوسوک:خیلی تو فکری
+خواهش میکنم امشب فراموش کن
هوسوک:ا/ت رفتار این پسره خیلی عجیبه
+هوسوک من.....
هوسوک:ا/ت خواهش میکنم من نگرانتم
+نگران نباش درست میشه
هوسوک:ا/ت وای به حالش اگه کاری کنه
از اولشم خوشم نمیومد ازش
+هوسوکا.....
هوسوک:نه ا/ت صبر بده حرفم تموم بشه
یعنی وای به حالش بلایی به سرش میارم که از کاری که کرده پشیمون بشه
این حمایت های هوسوک باعث میشدن لبخند به لبام بیاد
.
.
هوسوک:خیلی خوب دیگه میرم پیش امپراطور
+هوسوکا بابت امشب متاسفم
هوسوک:اشکال نداره مراقب خودت باش
بعد خدافظی با هوسوک به سمت اقامت گاهم قدم
برداشتم واقعا خسته شده بودم و
به تنها چیزی که فکر میکردم خواب بود
خوابی که یکم از این دنیای اشفته منو دور میکرد
در اقامتگاهم که باز کردم بانو چوی رو دیدم که منتظرم
نشسته تا منو دید به سمتم اومد
+بانو چوی منتظر من بودی
:اره بانوی من نگرانتون بود
+نگرانی برایه چی من با هوسوک بودم
: نه از اون لحاظ
+پس چی
:امروز اصلا حالتون خوب نبود
بعد یکم مکث جوابش دادم
+بانو چوی من خستمه میخوام بخوابم توهم دیگه میتونی بری مرخصی
لایک40+
کامنت150+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
۱۷.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.