قلب من ( پارت چهارم )
قلب من ( پارت چهارم )
* ویو ا/ت *
زنگ تفریح دوم خورد و بچه ها رفتن حیاط من و مینگ جو و الونا هم رفتیم داخل حیاط....
* چند دقیقه بعد *
* ویو کوک *
الان وقتشه که برم اذیتش کنم!
کوک : شوکا آماده ای ؟!
شوگا : ( نیشخند ) معلومه پسر.....
کوک : خوبه....من از اون ور میرم توام از اونور!
شوگا : اوکیه....
شوگا ازم جدا شد و منم ا/ت رو زیر نظر گرفته بودم!
همینجور داشتم نگاهش میکردم....یهو دیدم جسیکا جلوشون سبز شد!
کوک : لعنتی، آخه الان؟
* ویو ا/ت *
داشتم با دخترا حرف میزدم که یهو بز کوهی دوباره جلوم اومد....!
ا/ت : ایششش....دوباره این! ( زیر لب )
جسیکا : هوی....حرف دهنتو بفهمااااا!
ا/ت : چشمممم هرچی شما بگیدددد( با حالت مسخره کردن )
جسیکا : خودم میگیرم خفت میکنم!
ا/ت : هوم.....حسود و بردن زیرزمین پله نداشت خورد زمین!
جسیکا : نمک....!
ا/ت : برو الان حوصله تو ندارم!
جسیکا : تازه بازی شروع شده!
ا/ت : جدی میگم، الان یه بلایی سرت میارم!
جسیکا : میخوام ببینم چیکار میخوای بکنی!
ا/ت : باشه....
الونا : هی....ا/ت، توکه دوباره نمیخوای اخراج بشی ها؟!
مینگ جو: راس میگه....کار دست خودت نده دختر!
ا/ت : نه....شما نگرانه این نباشید!
الونا : هوففف....
یهو از موهای جسیکا کشیدم و خیلیییییی محکممممم گرفتمش و بردم زیر شیر آب خوری و جلو دهنش رو کرفتم که نتونه راحت نفس بکشه.....سعی داشت جیغ بزنه!
جسیکا: ( جیغ ) نههههه.....ولم کنننن!!!
ا/ت : نه....تازه بازی شروع شده!
* خونه *
با ماشین مینهو اومدم خونه و خودمو پرت کردم رو تخت....تیش دختره نچسپ!
ولی چقدر حال داداااا! ( خنده)
از تخت بلند شدم کارای لازم و کردم و مشغول تکلیف نوشتن شدم.....
* ویو کوک ، خونه *
خونه بودم....یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اودم بیرون و با حوله نشستم رو مبل.
از حرکت امروز ا/ت پشمام ریخت!!!
آخه یه دختر مگه چقد زورش زیاده؟!
اگر مدیر میدید سریع اخراجش میکرد!
گوشیو برداشتم و تو اینستا میچرخیدم....
یهو ویدیو ا/ت رو دیدم!
رفتم تو پیجش و بله......چقدرم فالوور داره!
اوففف....! چالش تیکتاک میره.....پیش رو دنبال کردم و نگاهی به ساعت انداختم....ساعت ۹ ( شب ) باید میرفتم پیش شرکت بابام.....اصلا حوصله نداشتم!
هعی....امتحان های کوفتی آغاز میشود ، منتظر جر واجر شدن باشید! 🗿🤌🏻💔
این دفعه شرط ندارین🌚🦋
شب یا چند ساعت بعد پارت بعدی رو آپ میکنم:)))
* ویو ا/ت *
زنگ تفریح دوم خورد و بچه ها رفتن حیاط من و مینگ جو و الونا هم رفتیم داخل حیاط....
* چند دقیقه بعد *
* ویو کوک *
الان وقتشه که برم اذیتش کنم!
کوک : شوکا آماده ای ؟!
شوگا : ( نیشخند ) معلومه پسر.....
کوک : خوبه....من از اون ور میرم توام از اونور!
شوگا : اوکیه....
شوگا ازم جدا شد و منم ا/ت رو زیر نظر گرفته بودم!
همینجور داشتم نگاهش میکردم....یهو دیدم جسیکا جلوشون سبز شد!
کوک : لعنتی، آخه الان؟
* ویو ا/ت *
داشتم با دخترا حرف میزدم که یهو بز کوهی دوباره جلوم اومد....!
ا/ت : ایششش....دوباره این! ( زیر لب )
جسیکا : هوی....حرف دهنتو بفهمااااا!
ا/ت : چشمممم هرچی شما بگیدددد( با حالت مسخره کردن )
جسیکا : خودم میگیرم خفت میکنم!
ا/ت : هوم.....حسود و بردن زیرزمین پله نداشت خورد زمین!
جسیکا : نمک....!
ا/ت : برو الان حوصله تو ندارم!
جسیکا : تازه بازی شروع شده!
ا/ت : جدی میگم، الان یه بلایی سرت میارم!
جسیکا : میخوام ببینم چیکار میخوای بکنی!
ا/ت : باشه....
الونا : هی....ا/ت، توکه دوباره نمیخوای اخراج بشی ها؟!
مینگ جو: راس میگه....کار دست خودت نده دختر!
ا/ت : نه....شما نگرانه این نباشید!
الونا : هوففف....
یهو از موهای جسیکا کشیدم و خیلیییییی محکممممم گرفتمش و بردم زیر شیر آب خوری و جلو دهنش رو کرفتم که نتونه راحت نفس بکشه.....سعی داشت جیغ بزنه!
جسیکا: ( جیغ ) نههههه.....ولم کنننن!!!
ا/ت : نه....تازه بازی شروع شده!
* خونه *
با ماشین مینهو اومدم خونه و خودمو پرت کردم رو تخت....تیش دختره نچسپ!
ولی چقدر حال داداااا! ( خنده)
از تخت بلند شدم کارای لازم و کردم و مشغول تکلیف نوشتن شدم.....
* ویو کوک ، خونه *
خونه بودم....یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اودم بیرون و با حوله نشستم رو مبل.
از حرکت امروز ا/ت پشمام ریخت!!!
آخه یه دختر مگه چقد زورش زیاده؟!
اگر مدیر میدید سریع اخراجش میکرد!
گوشیو برداشتم و تو اینستا میچرخیدم....
یهو ویدیو ا/ت رو دیدم!
رفتم تو پیجش و بله......چقدرم فالوور داره!
اوففف....! چالش تیکتاک میره.....پیش رو دنبال کردم و نگاهی به ساعت انداختم....ساعت ۹ ( شب ) باید میرفتم پیش شرکت بابام.....اصلا حوصله نداشتم!
هعی....امتحان های کوفتی آغاز میشود ، منتظر جر واجر شدن باشید! 🗿🤌🏻💔
این دفعه شرط ندارین🌚🦋
شب یا چند ساعت بعد پارت بعدی رو آپ میکنم:)))
۱۲.۲k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.