پارت ۷۰
#
یکم حالت تهوع داشتم واسه همین نشستم رو نیمکت هلن حالش خوب نبود هامین داشت قربون صدقش میرفت هلی هم مثل من حالت تهوع داشت اونم رادوین داشت نازشو میخرید دختر های دانشگاه هم ناز میومدن واسه پسرا از وضعیت هلیا اصلا راضی نبودم ایستادم و گفتم جمع کنین بابا خودتونه یه ترن که بیشتر نبوده نیلا بهم توپید و گفت: همه مثل تو پوسشون کلفت نیست و جون گربه هم ندارن جمع داخل سکوت فرو رفت اصلا واسم مهم نبود چی میگه چون اون خوب ماتحتاتش سوخته بود و همین واسم کافی بود
پوزخندی زدم و گفتم: انگار امروز خیلی بهت فشار اومده عزیزم عیبی نداره بزرگ میشی یادت میره
با تعجب بهم نگاه کرد و گفت: والا الان هرکی جای تو بود از صحنه دور میشد یا تهش گریه میکرد نمیدونم تو چرا انقد پرویی.
و دوستای ایکبیریش خندیدن
لبخند تلخی زدم و گفتم: توی یه بُرهِه زمانی منم خیلی ناز نازی بودم ولی من دیگه بزرگ شدم مثل تو نیستم من از خودم یه انسان ساختم که ضعیف نیست پوزخندی زد و گفت: باشه شما اصلا خانم سخت پوست شما که ضعیف نیستی ما به یه همچین آدمی میگیم....... اگه اون کلمه رو به زبون بیاری من میدونم و شما خانوم طالعی صدای برسام بود که با صداش نیلا خفه خون گرفت: تا الان دخالت نکردم چون به خودتون مربوط بوده ولی شما انگار نه انگار بستتون نیست توبه نکردین والا منم اگه اونجور پیش بقیه غرورم میشکست دیگه با خانم امینی کل نمینداختم ولی شما انگار دلتون بد هوس کتک کاری کرده با پوزخند رو به نیلا گفتم: ببین خانوم طالعی من فقط نمیخوام ناراحتت کرده باشم ولی اگه بخوام ناراحتت کنم بد میشکنی هاا گفته باشم
گفت: من از چیزی نمیترسم بگوو
گفتم : آخی عزیزم از چی دلت پره از اینکه استاد پست زده از اینکه پرنده های خدا هم تورو با توالت اشتباه میگیرن از اینکه دیروز هیکلت به گند کشیده شد امروز غرورت
اینا همش داخل فکرم بود دهنم رو باز کردم که بگم بهش بگم که هی تو روی من زبون درازی نکنه گفتم: آخی عزیزم دلت از چی پره از اینکه......... سکوت کردم من کسی نبودم که دل بشکنم چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم نه نباید تحت هیچ شرایطی دلی بشکنه من مثل نیلا دل شکوندن بلد نبودم استغفرالله بلندی گفتم که در کمال ناباوری همه دست زدند چشمامو باز کردم دیدم همه دارن برام دست میزنند با چهره ای سوالی بهشون نگاه کردم که یه حاج آقایی اومد سمتم و وفت: آفرین دخترم شما کار درستی کردی همونجور که پیامبر گفته دل شکستن گناه نابخشودنی هست آفرین به شما که خودتو وارد این گناه نکردی دخترم خیلی خوب شیطان رجیم رو از خودت دور کردی و ما بخاطر این کار شما بهتون غبطه میخوریم لبخند پهنی زدم و گفتم: دستتون دردنکنه حاج آقا تا باشه از این دور کردنهای گناه خندید و گفت : خدا به همرات دخترم لبخندی به مهربونیش زدم و گفتم : کاش همه مثل شما بودن حاج آقا خندید و. گفت: همه بندگان خدا مهربونند ولی بعضی ها قایمش میکنن خندیدم و گفتم : نه حاج آقا همه مثل شما تحسینم کنن جمع از خنده ترکید خود حاج آقا هم خندید و گفت : خدا پشت و پناهت دخترم گفتم : حاجی خدا به همرات دلمون رو شاد کردین انشالله خدا دلتون رو شاد کنه خندید و گفت انشاله و از ما دور شد برسام نزدیک شد و گفت بریم بقیه بازی ها هیچکی حوصله نداشت و همه اعتراض کردن پس برسام گفت بفرمایید سمت اتوبوس و همه حرکت کردن به سمت اتوبوس
یکم حالت تهوع داشتم واسه همین نشستم رو نیمکت هلن حالش خوب نبود هامین داشت قربون صدقش میرفت هلی هم مثل من حالت تهوع داشت اونم رادوین داشت نازشو میخرید دختر های دانشگاه هم ناز میومدن واسه پسرا از وضعیت هلیا اصلا راضی نبودم ایستادم و گفتم جمع کنین بابا خودتونه یه ترن که بیشتر نبوده نیلا بهم توپید و گفت: همه مثل تو پوسشون کلفت نیست و جون گربه هم ندارن جمع داخل سکوت فرو رفت اصلا واسم مهم نبود چی میگه چون اون خوب ماتحتاتش سوخته بود و همین واسم کافی بود
پوزخندی زدم و گفتم: انگار امروز خیلی بهت فشار اومده عزیزم عیبی نداره بزرگ میشی یادت میره
با تعجب بهم نگاه کرد و گفت: والا الان هرکی جای تو بود از صحنه دور میشد یا تهش گریه میکرد نمیدونم تو چرا انقد پرویی.
و دوستای ایکبیریش خندیدن
لبخند تلخی زدم و گفتم: توی یه بُرهِه زمانی منم خیلی ناز نازی بودم ولی من دیگه بزرگ شدم مثل تو نیستم من از خودم یه انسان ساختم که ضعیف نیست پوزخندی زد و گفت: باشه شما اصلا خانم سخت پوست شما که ضعیف نیستی ما به یه همچین آدمی میگیم....... اگه اون کلمه رو به زبون بیاری من میدونم و شما خانوم طالعی صدای برسام بود که با صداش نیلا خفه خون گرفت: تا الان دخالت نکردم چون به خودتون مربوط بوده ولی شما انگار نه انگار بستتون نیست توبه نکردین والا منم اگه اونجور پیش بقیه غرورم میشکست دیگه با خانم امینی کل نمینداختم ولی شما انگار دلتون بد هوس کتک کاری کرده با پوزخند رو به نیلا گفتم: ببین خانوم طالعی من فقط نمیخوام ناراحتت کرده باشم ولی اگه بخوام ناراحتت کنم بد میشکنی هاا گفته باشم
گفت: من از چیزی نمیترسم بگوو
گفتم : آخی عزیزم از چی دلت پره از اینکه استاد پست زده از اینکه پرنده های خدا هم تورو با توالت اشتباه میگیرن از اینکه دیروز هیکلت به گند کشیده شد امروز غرورت
اینا همش داخل فکرم بود دهنم رو باز کردم که بگم بهش بگم که هی تو روی من زبون درازی نکنه گفتم: آخی عزیزم دلت از چی پره از اینکه......... سکوت کردم من کسی نبودم که دل بشکنم چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم نه نباید تحت هیچ شرایطی دلی بشکنه من مثل نیلا دل شکوندن بلد نبودم استغفرالله بلندی گفتم که در کمال ناباوری همه دست زدند چشمامو باز کردم دیدم همه دارن برام دست میزنند با چهره ای سوالی بهشون نگاه کردم که یه حاج آقایی اومد سمتم و وفت: آفرین دخترم شما کار درستی کردی همونجور که پیامبر گفته دل شکستن گناه نابخشودنی هست آفرین به شما که خودتو وارد این گناه نکردی دخترم خیلی خوب شیطان رجیم رو از خودت دور کردی و ما بخاطر این کار شما بهتون غبطه میخوریم لبخند پهنی زدم و گفتم: دستتون دردنکنه حاج آقا تا باشه از این دور کردنهای گناه خندید و گفت : خدا به همرات دخترم لبخندی به مهربونیش زدم و گفتم : کاش همه مثل شما بودن حاج آقا خندید و. گفت: همه بندگان خدا مهربونند ولی بعضی ها قایمش میکنن خندیدم و گفتم : نه حاج آقا همه مثل شما تحسینم کنن جمع از خنده ترکید خود حاج آقا هم خندید و گفت : خدا پشت و پناهت دخترم گفتم : حاجی خدا به همرات دلمون رو شاد کردین انشالله خدا دلتون رو شاد کنه خندید و گفت انشاله و از ما دور شد برسام نزدیک شد و گفت بریم بقیه بازی ها هیچکی حوصله نداشت و همه اعتراض کردن پس برسام گفت بفرمایید سمت اتوبوس و همه حرکت کردن به سمت اتوبوس
۷.۲k
۲۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.