پارت ۷۱
#
همه که سوار شدن و رفتن هامین اینا هم باهم رفتن من موندم و برسام سوار ماشینش شدم که گفت: چرا خودتو اذیت میکنی ول کن این نیلا رو باباش پولداره فکر میکنه دیگه همه برده اونن گفتم پولدار چی؟ کل زندگیشون یک دهم از کارخونه ما نیست گفت والا اینا تازه به دوران رسیدن ولش کن خندیدم و گفتم: ولی چه کتکی خورد خندید و گفت: هنوز مادر فولاد زره منو نشناخته بود حمله کردم سمتش و پشت دستش رو گاز گرفتم که گفت: ول کن ول. کن دختر کندی گوشت دستمو دندونام رو از روی پوست دستش برداشتم که گفت چی شد وحشی شدی دوباره خندیدم و گفتم تلافی اون ترن مزخرف تک خنده ای کرد و سمت هتل حرکت کردیم
............................................
صبح:
صبح از خواب بلند شدم باید حرکت کنیم یه لگد زدم به هلی که گفت: الهی خدا خیر بهت نده کمرم نصف شد چه مرگته سر صبحی جفتک میندازی به اینکه هست و غرغر میکنه لبخند زدم موهاشو ناز کردم و گفتم آماده نمیشی میخوایم حرکت کنیم سمت شیراز سریع سیخ نشست موهاش کاملا داخل هم پیچ خورده بود با تعجب بهم نگاه کرد و گفت میریم وای بلند شده بود و دور خودش پر میخورد خندیدم به وضعیتش و گفتم چی شده گفت مغزم هنگ کرده نمیدونم چیکار کنم یهو هجوم آورد سمتم و هلم داد که من پرت شدم روی تخت روی شکمم نشست و گفت: چرا زودتر بیدارم نکردی خندیدم و گفتم خودمم الان بیدار شدم گفت پاشو پاشو یکاری کن گفتم چی شده!؟ چی شده که نمیفهمی چیکار کنی بغض کرد و گفت با رادوین دعوام شده میخوام چشماشو در بیارم با حرص دستاشو مشت کرد گفتم دقیق بگو چیشده گفت یه دختر عمه داره آشغاله چشمش دنبال رادوین منه براش تور پهن کرده میخواد از چنگ من درش بیاره هی عشوه خرکي میاد اونجا که رفته بودیم ملاقات باباش منو دوستش معرفی کرد
دختر عمه بیشوعورش هم هی گیر میداد که من برم بعد همش هم خودشو ول میداد رو رادوین همش هم میچسبید به رادوین عمش هم بدتر هی به رادوین میگفت وااای دخترم از هر انگشتش یه هنر میچکه و این چرت و پرتا
حالا هم که اومدیم اینجا دختره مشنگ زنگ زده میگه
لحنش رو لوس کرد و گفت: رادوینی بیا پیشمون دایی که حالش خوب نیست تو پشت و پناهمونی
و با لحن خودش ادامه داد :بزنم تو دهنش خون بالا بیاره هااا
خندیدم و گفتم سر همین دعواتون شد گفت: آره
گفتم امروز یه کاری میکنم که دیگه اون دختر عمه ایکبیریش رو آدم حساب نکنه بشکنی زد و گفت آفرین به عشق خودم
کامنت میزاری یا با دمپابی بیام؟😐
همه که سوار شدن و رفتن هامین اینا هم باهم رفتن من موندم و برسام سوار ماشینش شدم که گفت: چرا خودتو اذیت میکنی ول کن این نیلا رو باباش پولداره فکر میکنه دیگه همه برده اونن گفتم پولدار چی؟ کل زندگیشون یک دهم از کارخونه ما نیست گفت والا اینا تازه به دوران رسیدن ولش کن خندیدم و گفتم: ولی چه کتکی خورد خندید و گفت: هنوز مادر فولاد زره منو نشناخته بود حمله کردم سمتش و پشت دستش رو گاز گرفتم که گفت: ول کن ول. کن دختر کندی گوشت دستمو دندونام رو از روی پوست دستش برداشتم که گفت چی شد وحشی شدی دوباره خندیدم و گفتم تلافی اون ترن مزخرف تک خنده ای کرد و سمت هتل حرکت کردیم
............................................
صبح:
صبح از خواب بلند شدم باید حرکت کنیم یه لگد زدم به هلی که گفت: الهی خدا خیر بهت نده کمرم نصف شد چه مرگته سر صبحی جفتک میندازی به اینکه هست و غرغر میکنه لبخند زدم موهاشو ناز کردم و گفتم آماده نمیشی میخوایم حرکت کنیم سمت شیراز سریع سیخ نشست موهاش کاملا داخل هم پیچ خورده بود با تعجب بهم نگاه کرد و گفت میریم وای بلند شده بود و دور خودش پر میخورد خندیدم به وضعیتش و گفتم چی شده گفت مغزم هنگ کرده نمیدونم چیکار کنم یهو هجوم آورد سمتم و هلم داد که من پرت شدم روی تخت روی شکمم نشست و گفت: چرا زودتر بیدارم نکردی خندیدم و گفتم خودمم الان بیدار شدم گفت پاشو پاشو یکاری کن گفتم چی شده!؟ چی شده که نمیفهمی چیکار کنی بغض کرد و گفت با رادوین دعوام شده میخوام چشماشو در بیارم با حرص دستاشو مشت کرد گفتم دقیق بگو چیشده گفت یه دختر عمه داره آشغاله چشمش دنبال رادوین منه براش تور پهن کرده میخواد از چنگ من درش بیاره هی عشوه خرکي میاد اونجا که رفته بودیم ملاقات باباش منو دوستش معرفی کرد
دختر عمه بیشوعورش هم هی گیر میداد که من برم بعد همش هم خودشو ول میداد رو رادوین همش هم میچسبید به رادوین عمش هم بدتر هی به رادوین میگفت وااای دخترم از هر انگشتش یه هنر میچکه و این چرت و پرتا
حالا هم که اومدیم اینجا دختره مشنگ زنگ زده میگه
لحنش رو لوس کرد و گفت: رادوینی بیا پیشمون دایی که حالش خوب نیست تو پشت و پناهمونی
و با لحن خودش ادامه داد :بزنم تو دهنش خون بالا بیاره هااا
خندیدم و گفتم سر همین دعواتون شد گفت: آره
گفتم امروز یه کاری میکنم که دیگه اون دختر عمه ایکبیریش رو آدم حساب نکنه بشکنی زد و گفت آفرین به عشق خودم
کامنت میزاری یا با دمپابی بیام؟😐
۸.۰k
۲۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.