fake kook

fake kook
part*⁶⁸

یک سال بعد
تو محل کارم بودم
منشی: اقا یه خانم اومده
کوک: بفرستش داخل
^_^: سلام
کوک: سلام بفرمایید بشینید
^_^: منو میشناسید
کوک: ببخشید به جا نمیارم
^_^: من مشاور ا/ت هستم
کوک: بفرمایید بیرون
^_^: چرا
کوک: یک ساله پیش همه چیز بین منو ا/ت تموم شد ا/ت خودش دوست پسر داره
^_^: نه نداره فک کنم نمیدونید
کوک: چیو نمیدونم
^_^: بیماری ا/ت رو
کوک: ا/ت بیماری نداره
^_^: پس نمیدونید ا/ت چند سالی میشه یه بیماری داره که معلوم نیست تا کی زندس این یه سال خیلی سختی کشیده
کوک: یعنی چی
^_^:این روزا فقط اسم تورو میاره باید هرچه زودتر ببینیش
کوک: من نمیفهمم
^_^: تروخدا هرچه زودتر برید پیش ا/ت تا باورتون بشه
بلند شدم سریع رفتم سمت بیمارستان اشکام تمومی نداشتند
از ماشین پیاده شدم عمه ا/ت رو دیدم رفتم پیشش
کوک: عمه
عمه: کجا بودی
کوک: ا/ت کجاست
عمه: تو اون اتاقه
کوک: میتونم برم پیشش
عمه: نه دکتر الان میخواد ا/ت رو ببره بیرون تو میتونی باهاش حرف بزنی
کوک: باشه
ا/ت رو بردن بیرون رفتم پیشش
کوک: ا/ت
ا/ت: جونگکوک اومدی
کوک: خوبی خوشگلم
ا/ت: کجا بودی
کوک: تو به من گفتی منو دوست نداری😞
ا/ت: من نمیخواستم زندگیت خراب بشه
کوک: زندگی من تویی

#فیک
#سناریو