My attractive vampire🩸🖤 (P15)
My attractive vampire🩸🖤 (P15)
فلش بک به 118 سال پیش :
لیا : تهیونگ
تهیونگ : ولم کن*سرد*
لیا : چرا اینکارا میکنی دارم میگم دوست دارم، دوست دارم*داد،گریه*
تهیونگ : دارم میگم من ا.ت رو دوست دارم نه تو*عربده*
لیا : تهی...*گریه*
تهیونگ : خفه شو *داد*
تهیونگ از اونجا رفت*
لیا" باشه پس خودم کاری میکنم هیچ وقت ا.ت رو نبینی... میکشمت ا.ت*داد*
تهیونگ : کنار دریا نشسته بودم تا عصبانیتم خالی کنه..اون هر.زه واقعا روانیه دارم دیونه میشم...
از زبان لیا :
چاقو رو برداشتم پشتم قایم کردم میدوسنتم اون دختر احمق داخل این اتاقه...در اتاق وا کردم دیدم رو زمین نشست کتاب میخونه وقتی چشمش افتاد به من با تعجب من زل میزد...هه...نزدیکش شدم کنارش نشستم..خودمو مهربون تر نشون دادم تا شک نکنه
لیا : چه کتابی میخونی
ا.ت : عاا این درباره ی گرگینه و خون آشام
(نکته اول ا.ت تو این موقع 45 سالش بود ولی میان سال نیست اینجا شکل 15 ساله ها هست و نکته دوم این هست که تهیونگ نمیدونه قاتل ا.ت لیا هست چون یه نفر به تهیونگ گفته یه گرگینه وارد عمارت شده)
لیا : عاا ..،ا.ت یه چیزی رو گردنت هست واسا ببینم..
ا.ت" وقتی گفت یه چیزی رو گردنم هست شک کردم داشت نزدیکم میومد اما دیدم یه چیزی از پشتش (اون نیستااا💀)در اورد اون...اون...چاقوو بود بدنم به ارزش افتاد نفسم بند میومد...خواست منو بک..شه که با پاهام اونو هل دادم باند شدم تا فرار کنم دستم رو دستگیره در گذاشتم ولی اون از پشت منو گرفت...
لیا : دختره ی عوضی وایسا اینجا*داد*
وقتی از پشت منو گرفت رو دیوار هلم داد احساس کردم از سرم خون میچکید..س.رم داشت گیج..می..ر.فت...داشتم سعی میکردم تقلا کنم ولی..با چیزی که رو گردنم خورد...داشتم....<سیاهی>
لیا" دوبار رو گردن ا.ت چاقو زدم...اههه....چاقو رو پرت کردم اون ور، ا.ت افتاد رو فرش دیدم ازش خون میچکید گریم گرفته بود هق که چیکار کردم....سریع محل ترک کردم..یادم افتاد چاقو رو اگه اثرانگشت بردارم میفهمن کار من بوده سریع چاقو رو برداشتم که چشمم افتاد به ا.ت ...یع..نی او.ن الان مرده؟..همینطور داشتم با گریه میدوییدم رفتم wc دستام شستم...خون این دختر...
از زبان تهیونگ :
سوار ماشینم شدم همش حس بدی بهم وارد میشد نمیدونم این حس چیه که میاد سراغم حرکت کردم به سمت عمارت رفتم سمت اتاق ا.ت وقتی در وا کردم با...چ...چی..زی..که...دی..دم...ادامه داره
تو پارت قبل یه اشتباه شده به جای 118 سال نوشتم 101 سال.
فلش بک به 118 سال پیش :
لیا : تهیونگ
تهیونگ : ولم کن*سرد*
لیا : چرا اینکارا میکنی دارم میگم دوست دارم، دوست دارم*داد،گریه*
تهیونگ : دارم میگم من ا.ت رو دوست دارم نه تو*عربده*
لیا : تهی...*گریه*
تهیونگ : خفه شو *داد*
تهیونگ از اونجا رفت*
لیا" باشه پس خودم کاری میکنم هیچ وقت ا.ت رو نبینی... میکشمت ا.ت*داد*
تهیونگ : کنار دریا نشسته بودم تا عصبانیتم خالی کنه..اون هر.زه واقعا روانیه دارم دیونه میشم...
از زبان لیا :
چاقو رو برداشتم پشتم قایم کردم میدوسنتم اون دختر احمق داخل این اتاقه...در اتاق وا کردم دیدم رو زمین نشست کتاب میخونه وقتی چشمش افتاد به من با تعجب من زل میزد...هه...نزدیکش شدم کنارش نشستم..خودمو مهربون تر نشون دادم تا شک نکنه
لیا : چه کتابی میخونی
ا.ت : عاا این درباره ی گرگینه و خون آشام
(نکته اول ا.ت تو این موقع 45 سالش بود ولی میان سال نیست اینجا شکل 15 ساله ها هست و نکته دوم این هست که تهیونگ نمیدونه قاتل ا.ت لیا هست چون یه نفر به تهیونگ گفته یه گرگینه وارد عمارت شده)
لیا : عاا ..،ا.ت یه چیزی رو گردنت هست واسا ببینم..
ا.ت" وقتی گفت یه چیزی رو گردنم هست شک کردم داشت نزدیکم میومد اما دیدم یه چیزی از پشتش (اون نیستااا💀)در اورد اون...اون...چاقوو بود بدنم به ارزش افتاد نفسم بند میومد...خواست منو بک..شه که با پاهام اونو هل دادم باند شدم تا فرار کنم دستم رو دستگیره در گذاشتم ولی اون از پشت منو گرفت...
لیا : دختره ی عوضی وایسا اینجا*داد*
وقتی از پشت منو گرفت رو دیوار هلم داد احساس کردم از سرم خون میچکید..س.رم داشت گیج..می..ر.فت...داشتم سعی میکردم تقلا کنم ولی..با چیزی که رو گردنم خورد...داشتم....<سیاهی>
لیا" دوبار رو گردن ا.ت چاقو زدم...اههه....چاقو رو پرت کردم اون ور، ا.ت افتاد رو فرش دیدم ازش خون میچکید گریم گرفته بود هق که چیکار کردم....سریع محل ترک کردم..یادم افتاد چاقو رو اگه اثرانگشت بردارم میفهمن کار من بوده سریع چاقو رو برداشتم که چشمم افتاد به ا.ت ...یع..نی او.ن الان مرده؟..همینطور داشتم با گریه میدوییدم رفتم wc دستام شستم...خون این دختر...
از زبان تهیونگ :
سوار ماشینم شدم همش حس بدی بهم وارد میشد نمیدونم این حس چیه که میاد سراغم حرکت کردم به سمت عمارت رفتم سمت اتاق ا.ت وقتی در وا کردم با...چ...چی..زی..که...دی..دم...ادامه داره
تو پارت قبل یه اشتباه شده به جای 118 سال نوشتم 101 سال.
۷۴.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.