My attractive vampire🩸🖤 (P13)
My attractive vampire🩸🖤 (P13)
نخیرم به این زودیا نمیشه...
از زبان ا.ت :
منو تهیونگ وارد عمارت شدیم، که تهیونگ برگشت سمت من...
تهیونگ : از چیزی ناراحتی
ا.ت : نه
تهیونگ : پس چرا اخمات رفته توهم
ا.ت : حس بدی دارم
تهیونگ : از چی
ا.ت : نمیدونم
تهیونگ نزدیک ا.ت شد اونو تو آغوش خودش کشید...
تهیونگ : از چیزی نترس من کنارتم.
چند ماه بعد :
ا.ت" تو این چند ماه رابطه منو و تهیونگ خیلی بهتر شد و امشب قرار بود بریم مهمونی آقای کیم درواقع الان شب شده بود ساعت تقریبا 8 نشون میده یه لباس سفید پرنسسی پوشیدم (همون لباسی که بیشتر توی افسانه ها میپوشن) میکاپم که اجوما انجام داد تقریبا آماده بودم خواستم برم پایین که با صدای تهیونگ برگشتم سمتش او....ن....
تهیونگ" کلن آماده بودم خواستم به ا.ت سر بزنم که داشت میرفت طبقه پایین که صداش زدم وقتی برگشت سمتم....عین پرنسس ها شده بود...غرق دیدن اون دیدن چهره جذابش شدم.
ا.ت" تهیونگ خیلی جذاب شده بود آخه خون آشام جذاب با اون چشم های قرمز.....عاا..وایسا مگه الان عصبانی هست؟ اون گفته وقتی عصبانی میشه چشم هاش قرمز میشه پس چرا عصبی بنظر نمیاد...دیدم تهیونگ داشت نزدیکم میومد دستامو گرفت داشت خمار به لب هام نگاه میکرد داشت صورتشو نزدیک صورتم میکرد که از پشت تهیونگ دیدم اجوما داشت بهمون زل میزد...سریع تهیونگ اون ور هل دادم..
تهیونگ : عاحححح چیکار میکنی ا.ت
ا.ت : عاا تهیونگ چی..زی
اجوما : عاا ببخشید مزاحم شدم *رفت*
ا.ت : میشه بریم دیگه
تهیونگ : باشه
چند مین بعد :
ا.ت" تو ماشین نشسته بودیم بادیگارد داشت رانندگی میکرد...به تهیونگ زل زده بودم.....که اون زیادی در حالت نیمرخ جذابه همینطور داشتم بهش زل میزدم که چشمش افتاد رو من...ادامه داره
نخیرم به این زودیا نمیشه...
از زبان ا.ت :
منو تهیونگ وارد عمارت شدیم، که تهیونگ برگشت سمت من...
تهیونگ : از چیزی ناراحتی
ا.ت : نه
تهیونگ : پس چرا اخمات رفته توهم
ا.ت : حس بدی دارم
تهیونگ : از چی
ا.ت : نمیدونم
تهیونگ نزدیک ا.ت شد اونو تو آغوش خودش کشید...
تهیونگ : از چیزی نترس من کنارتم.
چند ماه بعد :
ا.ت" تو این چند ماه رابطه منو و تهیونگ خیلی بهتر شد و امشب قرار بود بریم مهمونی آقای کیم درواقع الان شب شده بود ساعت تقریبا 8 نشون میده یه لباس سفید پرنسسی پوشیدم (همون لباسی که بیشتر توی افسانه ها میپوشن) میکاپم که اجوما انجام داد تقریبا آماده بودم خواستم برم پایین که با صدای تهیونگ برگشتم سمتش او....ن....
تهیونگ" کلن آماده بودم خواستم به ا.ت سر بزنم که داشت میرفت طبقه پایین که صداش زدم وقتی برگشت سمتم....عین پرنسس ها شده بود...غرق دیدن اون دیدن چهره جذابش شدم.
ا.ت" تهیونگ خیلی جذاب شده بود آخه خون آشام جذاب با اون چشم های قرمز.....عاا..وایسا مگه الان عصبانی هست؟ اون گفته وقتی عصبانی میشه چشم هاش قرمز میشه پس چرا عصبی بنظر نمیاد...دیدم تهیونگ داشت نزدیکم میومد دستامو گرفت داشت خمار به لب هام نگاه میکرد داشت صورتشو نزدیک صورتم میکرد که از پشت تهیونگ دیدم اجوما داشت بهمون زل میزد...سریع تهیونگ اون ور هل دادم..
تهیونگ : عاحححح چیکار میکنی ا.ت
ا.ت : عاا تهیونگ چی..زی
اجوما : عاا ببخشید مزاحم شدم *رفت*
ا.ت : میشه بریم دیگه
تهیونگ : باشه
چند مین بعد :
ا.ت" تو ماشین نشسته بودیم بادیگارد داشت رانندگی میکرد...به تهیونگ زل زده بودم.....که اون زیادی در حالت نیمرخ جذابه همینطور داشتم بهش زل میزدم که چشمش افتاد رو من...ادامه داره
۴۷.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.