تک پارتی از تهیونگ :
تک پارتی از تهیونگ :
موضوع : وقتی عاشق تهیونگ هستی اما چون پدرت جلو تهیونگ رو سرت داد زد تهیونگ اونو میکشه و میفهمی اون یه اهریمن هست.
از زبان ا.ت :
شب شده بود هوا تاریک شده و هنوز کنار دریا نشستم صدای موج دریا آرامشم میشد باد موهام می ورزید به ماه زل زدم نور ماه روشن بود...اما...بعد از چند دقیقه قرمز شد(میدونم دلیل ماه قرمز چیه ولی چون این تک پارتی فیکه پس واقعی نیست اینو ایده خیالی آوردم) چیشد یعنی....
تهیونگ : ا.ت...
ا.ت" وقتی صدای تهیونگ شنیدم برگشتم سمتش...دیدم اون اینجا چیکار میکنه...بلند شدم نزدیکش شدم..گفتم...
ا.ت : تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ یکی از دستش میزاره رو گونه ا.ت*
تهیونگ : دیگه قراره همیشه آرامش داشته باشی فرشتم
تهیونگ" دقیقا اون فرشته هست من شیطان، شیطان و فرشته ای که عاشق همدیگه هستن...
ا.ت: هوم منظورت چیه...
تهیونگ : اون الان تو جهنم هست...
ا.ت : منظورت از کی هست *تعجب*
تهیونگ : کسی که به فرشته ی من دست بلند کرد*چشم های تهیونگ قرمز شد*
راوی : ا.ت نگاهی به ماه انداخت درست وقتی ماه قرمز شد چشم های تهیونگ قرمز شده یعنی چی میتونه باشه...
ا.ت : چرا چشم هات قرمز شده چرا رنگ هات پریده تهیونگ؟؟
از زبان ا.ت : تهیونگ اصلا هیچ حرفی نمیزند یهو رفت کنار دریا دستش آورد جلو که یه چیز عجیبی ظاهر شد این چی بود...
تهیونگ : تماشا کن!...داری پدرت الان توی جهنم میبینی.
ا.ت با تعجب برگشت سمت تهیونگ...*
ا.ت : ت...تو چ..چی هستی؟*ترس، اظطراب*
تهیونگ برگشت سمت ا.ت گفت...
تهیونگ : من شیطانم، شیطانی که عاشق یه فرشته شد*خمار*
ا.ت با شنیدن این کلمه متوجه شد که تهیونگ یه شیطان هست که اون پدرش رو کشته...دختر انسان کسی که عاشق یه شیطان شد...
ادمین : ببخشید تهیونگ شیطان خطاب کردم ولی این واقعی نیست پس جدی نگیرید.
موضوع : وقتی عاشق تهیونگ هستی اما چون پدرت جلو تهیونگ رو سرت داد زد تهیونگ اونو میکشه و میفهمی اون یه اهریمن هست.
از زبان ا.ت :
شب شده بود هوا تاریک شده و هنوز کنار دریا نشستم صدای موج دریا آرامشم میشد باد موهام می ورزید به ماه زل زدم نور ماه روشن بود...اما...بعد از چند دقیقه قرمز شد(میدونم دلیل ماه قرمز چیه ولی چون این تک پارتی فیکه پس واقعی نیست اینو ایده خیالی آوردم) چیشد یعنی....
تهیونگ : ا.ت...
ا.ت" وقتی صدای تهیونگ شنیدم برگشتم سمتش...دیدم اون اینجا چیکار میکنه...بلند شدم نزدیکش شدم..گفتم...
ا.ت : تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ یکی از دستش میزاره رو گونه ا.ت*
تهیونگ : دیگه قراره همیشه آرامش داشته باشی فرشتم
تهیونگ" دقیقا اون فرشته هست من شیطان، شیطان و فرشته ای که عاشق همدیگه هستن...
ا.ت: هوم منظورت چیه...
تهیونگ : اون الان تو جهنم هست...
ا.ت : منظورت از کی هست *تعجب*
تهیونگ : کسی که به فرشته ی من دست بلند کرد*چشم های تهیونگ قرمز شد*
راوی : ا.ت نگاهی به ماه انداخت درست وقتی ماه قرمز شد چشم های تهیونگ قرمز شده یعنی چی میتونه باشه...
ا.ت : چرا چشم هات قرمز شده چرا رنگ هات پریده تهیونگ؟؟
از زبان ا.ت : تهیونگ اصلا هیچ حرفی نمیزند یهو رفت کنار دریا دستش آورد جلو که یه چیز عجیبی ظاهر شد این چی بود...
تهیونگ : تماشا کن!...داری پدرت الان توی جهنم میبینی.
ا.ت با تعجب برگشت سمت تهیونگ...*
ا.ت : ت...تو چ..چی هستی؟*ترس، اظطراب*
تهیونگ برگشت سمت ا.ت گفت...
تهیونگ : من شیطانم، شیطانی که عاشق یه فرشته شد*خمار*
ا.ت با شنیدن این کلمه متوجه شد که تهیونگ یه شیطان هست که اون پدرش رو کشته...دختر انسان کسی که عاشق یه شیطان شد...
ادمین : ببخشید تهیونگ شیطان خطاب کردم ولی این واقعی نیست پس جدی نگیرید.
۵۳.۱k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.