تکپارتی(درخواستی)P2
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#لینو
&2
_میدونی که دوست ندارم به جز خندت چیز دیگه ای ببینم؟پس بخند ببینم..
زود خندیدی و محکم رفتی تو بغلش سرتو رو بازوش گذاشتیو گفتی:تو خودت نمیدونی من چقد برای زندگیم نیازت دارم!
متقابلا لبخندی زدو دستاشو دور کمرت حلقه زد..
_ا.ت من دیگه نمیخوام ثانیه ای از این بعد تو زندگیم نباشی میخوام جلوی چشام باشی تا من هر لحظه هر ثانیه برات عشق بورزم پس..
ازت جدا شد و بلندت کرد و موقعی که بلندت کرد جلوت زانو زد تعجب کردی خواستی چیزی بگی که دستشو وار جیب کتش کردو قوطی خوشگلو درآورد و به سمتت گرفت..
با بغض و سوالی که توش ذوقتو داد میزد بهش خیره شده بودی..
_ا.تم..زندگیم...نفسم..میتونی منه حسود و غرغریو در کمی صورت هم شلخته رو تا آخرین نفسات تو زندگیت تحمل کنی؟
خندیدی که قطره اشکی از چشات به زمین افتاد..
در جعبه رو باز کرد و تو رو با انگشتری که چندین ماه هاست با حسرت بهش نگاه میکردی روبه رو کرد دهنت از خوشگلی حرفای مردت و انگشتر داخل جعبه که مثل ماه تو آسمون زیبا بود باز مونده بود که دوباره با لبخند دلگرمی ادامه داد..
_با من ازدواج میکنی بانو؟
بدون ثانیه ای فک کردن سرتو به عنوان تائید تکون دادی که با خنده از رو زانوش بلند شدو انگشترو تو انگشتت کرد و تورو محکم به بغلش کشید..
_عاشقتم ا.ت..
+منم لینو..منم:)
. . . The end
#درخواستی
#لینو
&2
_میدونی که دوست ندارم به جز خندت چیز دیگه ای ببینم؟پس بخند ببینم..
زود خندیدی و محکم رفتی تو بغلش سرتو رو بازوش گذاشتیو گفتی:تو خودت نمیدونی من چقد برای زندگیم نیازت دارم!
متقابلا لبخندی زدو دستاشو دور کمرت حلقه زد..
_ا.ت من دیگه نمیخوام ثانیه ای از این بعد تو زندگیم نباشی میخوام جلوی چشام باشی تا من هر لحظه هر ثانیه برات عشق بورزم پس..
ازت جدا شد و بلندت کرد و موقعی که بلندت کرد جلوت زانو زد تعجب کردی خواستی چیزی بگی که دستشو وار جیب کتش کردو قوطی خوشگلو درآورد و به سمتت گرفت..
با بغض و سوالی که توش ذوقتو داد میزد بهش خیره شده بودی..
_ا.تم..زندگیم...نفسم..میتونی منه حسود و غرغریو در کمی صورت هم شلخته رو تا آخرین نفسات تو زندگیت تحمل کنی؟
خندیدی که قطره اشکی از چشات به زمین افتاد..
در جعبه رو باز کرد و تو رو با انگشتری که چندین ماه هاست با حسرت بهش نگاه میکردی روبه رو کرد دهنت از خوشگلی حرفای مردت و انگشتر داخل جعبه که مثل ماه تو آسمون زیبا بود باز مونده بود که دوباره با لبخند دلگرمی ادامه داد..
_با من ازدواج میکنی بانو؟
بدون ثانیه ای فک کردن سرتو به عنوان تائید تکون دادی که با خنده از رو زانوش بلند شدو انگشترو تو انگشتت کرد و تورو محکم به بغلش کشید..
_عاشقتم ا.ت..
+منم لینو..منم:)
. . . The end
۲۴.۵k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.