تکپارتی کوک غمگین
تکپارتی کوک غمگین
درخواستی
با تماسی که بهم شد دنیا رو سرم خراب شد اخه چه طور ممکنه چرا اون هواپیما چرا جونگکوک من الان اون دیگه نمیتونه نفس بکشه ولی اخه چرا چرا باید جزو اون ۱۵ نفر فوت شده میبود؟
تلوزیون رو روشن کردم راجب سقوط هواپیما توضیح میداد
اینم زندگیه منه کاریش نمیشه کرد
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
الان دو روز از رفتن زندگیم زیر چند تن خاک میگذره
از حمام در اومدم موهام خشک کردم و گوجه ای بستم شلوار بگ ذغالیم رو با یه پلیور سیاه پوسیدم و از روش یه کت بلند پوششیدم و کلاهم رو گذاشتم سرم از جا کفشی پوت های مشکیم رو در آوردم پوشیدم با تاکسی به سمت قبرستون رفتم
رسیدم به مزارش خالی از جمعیت بود تنهای تنها بود نشستم پیشش
فلش بک
_ا/اگه یه روز من بمیرم چیکار میکنی ؟
+بی ادب اگه بمیری منم میمیرم (بغض)
_ا/ت عزیزم ببخشید بیا بغلم ببینم
رفتم تو بغلش
+دیگه از این حرفا نزن اونوقت منم میمیرم
پایان فلش بک
چرا اخه چرا تنهام گذاشتی کوکی میدونی که بدون تو نمیتونیم زندگی کنم خودم رو بکشم شاید اون دنیا دیدمت
دو سال بعد
الان با پدر کوک که میشد عموم به همراه زنش زندگی میکردم اون ها از رابطه ما خبر داشتن و هیچ مشکلی هم نداشتن مثل افسرده ها رو تختم نشسته بودم قرار بود برای دانشگاهم برم فرانسه برم وسایلم رو اماده کرده بودم به اتاقم که الان تم خاصی نداشت با رنگ سیاه پوشیده شده بود اومدم بیرون از اتاق عمو جلوی در منتظر بود تا منو برسونه فرودگاه وسایلم رو اوردم پایین از زنعموم تشکر کردم و جلوی در بودم تا عمو ماشین رو بیاره ولی با قیافه آشنایی که دیدم خشکم زد خون تو رگام منجمد شد اون اون کوک بود ولی اخه امکان نداره اون الان زیر چند تن خاکه این چطور ممکنه
به سمتم دوید و دستاش رو دورم حلقه کرد هنوز نمیتونستم تکونی به خودم بدم سعی کردم دستای لرزونم رو بالا بیارم اما نشد کوک خودشو ازم فاصله داد
+ت..ت.و
_هیششش هیچی نگو میدونم اذیت شدی ولی تموم شد من الان اینجام
پــــــایـــــان
درخواستی
با تماسی که بهم شد دنیا رو سرم خراب شد اخه چه طور ممکنه چرا اون هواپیما چرا جونگکوک من الان اون دیگه نمیتونه نفس بکشه ولی اخه چرا چرا باید جزو اون ۱۵ نفر فوت شده میبود؟
تلوزیون رو روشن کردم راجب سقوط هواپیما توضیح میداد
اینم زندگیه منه کاریش نمیشه کرد
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
الان دو روز از رفتن زندگیم زیر چند تن خاک میگذره
از حمام در اومدم موهام خشک کردم و گوجه ای بستم شلوار بگ ذغالیم رو با یه پلیور سیاه پوسیدم و از روش یه کت بلند پوششیدم و کلاهم رو گذاشتم سرم از جا کفشی پوت های مشکیم رو در آوردم پوشیدم با تاکسی به سمت قبرستون رفتم
رسیدم به مزارش خالی از جمعیت بود تنهای تنها بود نشستم پیشش
فلش بک
_ا/اگه یه روز من بمیرم چیکار میکنی ؟
+بی ادب اگه بمیری منم میمیرم (بغض)
_ا/ت عزیزم ببخشید بیا بغلم ببینم
رفتم تو بغلش
+دیگه از این حرفا نزن اونوقت منم میمیرم
پایان فلش بک
چرا اخه چرا تنهام گذاشتی کوکی میدونی که بدون تو نمیتونیم زندگی کنم خودم رو بکشم شاید اون دنیا دیدمت
دو سال بعد
الان با پدر کوک که میشد عموم به همراه زنش زندگی میکردم اون ها از رابطه ما خبر داشتن و هیچ مشکلی هم نداشتن مثل افسرده ها رو تختم نشسته بودم قرار بود برای دانشگاهم برم فرانسه برم وسایلم رو اماده کرده بودم به اتاقم که الان تم خاصی نداشت با رنگ سیاه پوشیده شده بود اومدم بیرون از اتاق عمو جلوی در منتظر بود تا منو برسونه فرودگاه وسایلم رو اوردم پایین از زنعموم تشکر کردم و جلوی در بودم تا عمو ماشین رو بیاره ولی با قیافه آشنایی که دیدم خشکم زد خون تو رگام منجمد شد اون اون کوک بود ولی اخه امکان نداره اون الان زیر چند تن خاکه این چطور ممکنه
به سمتم دوید و دستاش رو دورم حلقه کرد هنوز نمیتونستم تکونی به خودم بدم سعی کردم دستای لرزونم رو بالا بیارم اما نشد کوک خودشو ازم فاصله داد
+ت..ت.و
_هیششش هیچی نگو میدونم اذیت شدی ولی تموم شد من الان اینجام
پــــــایـــــان
۸.۱k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.